21

168 42 26
                                    

اول ووت هانیز💋

~~~
درست کردن پیتزا با خنده های جونگکوک و نگاهای محسوس تهیونگ به پاهای پسر گذشت. تهیونگ انقدر ضایع به پسر نگاه میکرد و اب دهنش رو قورت میداد که جونگکوک خجالت میکشید! اره، اون خجالت کشید!
حالاهم پشت میز نشسته بودن و از پیتزای خوشمزه‌شون لذت میبردن؛ اهنگ "i wanna be yours" هم از اسپیکرها پخش میشد. پسرها از این فضای رمانتیکی که بین خودشون بود، ارامش میگرفتن.

-اوممممم؛ تهیونگا خیلی خوشمزست! من انتظار داشتم یه تیکه خمیر سوخته درست کنیم اما این...

گاز دیگه‌ای از مثلث داخل دستش زد و با اخمی بخاطر خوشمزگی اون، ادامه داد:

-فوق فوق فوق العاده‌ست. همممم.

-نوش جونت سوییتی. منم اولین بارم بود پیتزا درست میکردم و اگه تو نبودی، حتما به یه تیکه خمیر سوخته تبدیل میشد!

جونگکوک خنده‌ی صداداری کرد و تهیونگ چشم‌های مشتاقش رو به صورت پسر دوخت:

-دلم میخواد همین الان لباتو ببوسم هانی.

پسر با حرف یکدفعه‌ای مرد، با کمی مکث از صندلی بلند شد و از همون جا خم شد و بوسه خیسی رو لب مردش نشوند. تهیونگ که هنوز لب‌های شیرین پسر رو روی لب‌های خودش حس میکرد، با تشنگی بهش که با لپ‌های قرمز شده سرجاش نشست و خودش رو با غذا مشغول نشون داد، خیره شد:

-امشب چقدر دلبری میکنی هانی؛ نمیترسی بخورمت؟

جونگکوک با خجالت نگاهش رو به مرد داد:

-چرا باید بـ-بترسم؟ میتونی منو بخوری.

با انداختن سرش به پایین، نفس لرزونی کشید و بعد از برداشتن ظرف ها از جاش بلند شد و اون هارو داخل سینک گذاشت تا بشوره. تهیونگ با نیشخند کثیفی، کارهای پسر رو دنبال میکرد.
دوباره چشماش روی پاهای پسر کشیده شد و به طرف پسر حرکت کرد. دست‌هاش رو، روی پهلوهاش فیکس کرد و بعد از چسبوندن بدنش به بدن اون، سرش رو داخل گردن خوشبوی پسر فرو برد.
جونگکوک با حس تهیونگ پشت سرش، نفسش قطع شد. مرد کاملا خودش رو به بدن دوست پسر باکره و بی‌جنبه‌ش چسبونده بود، و جونگکوک به راحتی میتونست برجستگی عضو مرد رو روی باسن نرمش حس کنه.
تهیونگ نفس گرمش رو تو گردن پسر خالی کرد و با بوسه‌ای که در ادامه‌ش به گردنش زد، باعث چنگ زدن انگشت‌های پسر به گوشه‌ی سینک شد.

-همم، کوکی... بوی خیلی خوبی میدی؛ اخه تو کوکی گرم و پخته شده منی، مگه نه؟ هومم؟؟

کوک با ناتوانی و ضعف از برخورد لب‌های داغ مرد به گردنش، سعی کرد حرفش رو بدون لرزش صداش بیان کنه:

-اره... من.. من کوکی تو..ام.
-درسته پسر خوب؛ درسته.

عضو تحریک شده‌اش رو بیشتر به باسن کوک فشار داد و از حس خوبش آه بی صدایی کشید.
جونگکوک دیگه نتونست تحمل کنه و با ناله‌ی ضعیفی اسم مرد رو صدا زد:

-تهیونگ.. لط.. لطفا.
-لطفا چی بیبی؟ ها؟ لطفا چی؟

دست راستش رو از پهلوی پسر رد کرد و به ران پنبه‌ای پسر رسوند.
کوک ناله کم رنگی بخاطر لمس دست مرد کرد و برای جلوگیری از ناله‌های بیشترش، لب‌هاش رو گاز گرفت.
تهیونگ به ارومی دستش رو زیر پیرهن دکمه‌دار کوک برد و کف دستش رو از روی  باکسر کوتاهش، به عضو بیدار شده‌ی پسر رسوند.
جونگکوک لرزی کرد و ناله دیگه‌ای رو بدون کنترل از دهنش خارج کرد:

-آ.. آهههه.. تهیونگ.. تـ.. تهیونگ.

تهیونگ مالشی به عضوش داد:

-جونم؟ جونم؟ حس خوبی داره، اره؟ بهم بگو که ازش لذت میبری.
-همممممم، آهه؛ ازش لـ.. لذت میبرم. اوه فاک؛ لطفا بیـ.. بیشتــــر، اممممم.

مرد دست‌هاش رو دور کمر باریک پسر که وزنش رو روش انداخته بود گذاشت و اون رو سمت خودش برگردوند.

لبهاش رو روی لبهای نیمه باز پسر کوبید و مک پرصدایی بهشون زد. دست هاش دوباره روی پهلوهای پسر چنگ انداخته بودن و بهش فشار وارد میکردن. زبونش رو بیرون اورد و وارد دهن کوک کرد. همه جای دهنش رو زبون زد و زبون پسر رو محکم مکید.

-همممم.

زیر باسنش رو گرفت و بلندش کرد. جونگکوک با فهمیدن قصد مرد، پاهاش رو دور کمر، و دستهاش رو دور گردن مردش حلقه کرد.

بدون لحظه‌ای وقف، لبهای هم رو میبوسیدن و کبود میکردن. با رسیدن به تخت، پسر رو روش انداخت و از هم جدا شدن.

~~~
خیلی هم جای خوبی تموم شد!(خنده‌ی شیطانی*)
دستم درد گرفت:(
 
اگه حمایت نکنین باید حالا حالاها منتظر اون قسمت مهمه بمونیناااا. از ما گفتن بود🤷🏼‍♀️

ووت💋
کامنت💋
حمایت💋

| Doctor Kim |<AU> vkook Where stories live. Discover now