22

124 24 16
                                    

بی وقفه میبوسیدن و میبوسیدن. دقیقه‌ها میگذشت ولی اونها قصد نداشتن تمومش کنن.
تهیونگ روی جونگکوک خیمه زده بود و زبونش رو میخورد. گاز محکمی گرفت که جونگکوک با درد اخم کرد:

-هممم. اخخخ، تهیونگ ا.. ارومتر.

تهیونگ بیخیال لبهای پسر شد و ازش کمی فاصله گرفت. فرشته روبه روش با لبهای سرخ و نیمه باز، نفس نفس میزد و زیبایی های خودش رو به رخ میکشید.

-باید خودت رو از این بالا ببینی دارلینگ! تو خیلی خوشگلی؛ تاحالا کسی بهت گفته؟

جونگکوک به تکون دادن، سرش به نشونه "نه"،  اکتفا کرد.

-بهتر. میکشم کسی رو که بخواد نگاهت کنه و از زیباییت حرف بزنه.

پروانه‌های ابی رنگ تو دل پسر پر پر میزدن. مردش این حرف‌ها رو زده بود؟ با لبخندی سر تهیونگ رو پایین کشید و بوسه‌ی پر عشقی به لبهاش زد:

-توهم حق نداری به کس دیگه ای نگاه کنی؛ فهمیدی؟
-اوه هانی؛ چشمهای من جز تو هیچکس رو نمیبینه:)

مرد بعد این حرفش لبخندی زد و سرش رو داخل گردن پسر برد.گاز میزد، میمکید و میبوسید.
کوک لبهاش رو گاز گرفت و سر تهیونگ رو به خودش فشار میداد.
در حین مارک کردن گردن پسرش، دستهاش رو به دکمه‌های پیرهن مردونه پسر رسوند و اونهارو باز کرد.
بعد از مطمئن شدن از اینکه جای مکیدنا روی گردن پسر قراره به کبودی تبدیل بشن،دوباره ازش جدا شد تا به تندیس مقابلش خیره شه.
سینه‌ی سفید و براقی که بخاطر تنفس پی در پی پسر، بالا و پایین میشد. شکم تخت و صافش... کمر باریک و بی نقصش... و همه چیز اون بدن که باعث میشد اون پسر، "جونگکوک" باشه. لبخند ارامش بخشی به صورت اشفته‌ش زد و بوسه‌هاش رو ادامه داد.
ترقوه‌ی تو چشم پسر رو گاز گرفت و بوسه‌های دردناکش رو تا نیپل‌ قهوه‌ای رنگ پسر، ادامه داد. زبونش رو روی برجستگی کوچیکش کشید که جونگکوک لرزی از لذت کرد:

-او.. اوههه. این خیلی خوبه. همممم.. بیشتر، آ.. آههه.

به زبون زدن و مکیدن اون نیپل های خوشرنگ، ادامه داد. با گاز محکمی که جیغ پسر رو دراورد، کارش رو تموم کرد و پایین رفت. شکم سفیدش رو تک بوسه‌ای زد

بلاخره به رونهای خوشگلش رسید و با دستهاش فاصله‌شون داد. بینیش رو روی رون راست پسر بالا کشید و دندون‌های تیزش رو تو گوشت پسر فرو کرد.

-اااااااای؛ وحشی.

از پایین نگاه تیزی به پسر انداخت که باعث لرز کوتاه بدنش شد:

-حواست به حرفایی که میزنی باشه پاپی. تو که نمیخوای تنبیهت کنم؟

اب دهنش رو قورت داد:

-نه... بـ.. ببخشید.
- آفرین گود بوی.

باکسر تنگ پسر رو از تنش خارج کرد و به دیک صورتیش، که از نوکش پریکام چکه میکرد، خیره شد.
پسر کوچیکتر لپ‌هاش سرخ تر شد و لبش رو گاز گرفت.
تهیونگ با خنده به حالت‌های پسر نگاه میکرد.
بوسه‌ای به نوک عضوش زد و پاهای پسر رو بالا برد تا به سوراخش دسترسی داشته باشه:

| Doctor Kim |<AU> vkook Where stories live. Discover now