گوش کنید مرد دستاشو بهم کوبید و اخم کرد
.به ترتیب شماره هاتون سمته مانیتورا برید و مشخصاتتونو وارد کنید هر کی هم مایل به ادامه این کار نیس میتونه تو همین سالن وایسه
- ببخشید بعدش میزارید بریم اگه بمونیم
- چیه نکنه میترسی
مرد نیشخندی زد و به دختر خیره شد
- من نمیترسم فقط فکر نمیکنم کاره درستی باشه
دختر با اطمینان گفت و مرد شروع به خندیدن کرد : بگو ببینم کوچولو تو چی از درست و غلط میدونی ؟؟
مرد سمته دختر رفتو چونشو با انگتاش بالا گرفت و داد زد : تو یه وسیله ای فقط همین کارتو انجام میدی پولتو میگیری و گم میشی بیرون ، اگه اونقدی پول داری که بتونی زندگی کنی و راهه درستتو ادامه بدی همین الان گم شو بیرون ، از کارایی هات استفاده میکنی یا از دور خارجت کنم ؟؟؟
دختر اروم زیر لب زمزمه کرد : ادامه میدم .
- از سالن برو بیرون و بپیچ سمته راست اونجا یه دفتره بگو من فرستادمت
مرد به دختر گفت و چونشو اروم ول کرد ... خب شروع کنید یکی یکی بیاید اونایی هم که نمیخوان اسماشونو تو این کاغذ بنویسنو منتظر بمونن.
دخترا یکی یکی سمته یه پی سی بزرگی رفتنو مشخصاتشونو وارد کردن بعدم از دره سمته چپشون خارج شدن
" اسپنسر جانسون
23 ساله
محصل
دانشجوی حقوق
ادامه تحصیل
یکی از دانشجویان دانشگاه استند فورد
ندارم
بله
45
173
نه
میگرن ،اینسومنیا
ندارم
15 "
پانزدهمین دختر هم فرمو پر کرد و به سمته در حرکت کردو وارد یه سالن بزرگ شد و به دیوار تکیه داد
شماره 9 " از تو بلندگو شماره نه اعلام شد و یه دختر سبزه بلند قد سمته اتاقی که تو سالن بود رفت "
- شماره چندی ؟؟
- شماره 15
دختر با نیشخند به دیوار تکیه داد و پرسید :
- اسمت چیه ؟؟
- لیلی .
- خوبه... اسمه منم لوسیه
- باشه لوسی
.شماره 15 نیمچه لبخندی زدو سرشو پایین انداخت

YOU ARE READING
INFORMATION ( ziam mayne )
Fanficبرمیگردیم به درس تاریختون داد و ستد اولین ایده برای ایجاد روابط بازرگانی بود این خیلی سادست من چیزی رو میدم که شما ها دنبالشید و شما چیزایی رو بهم میدید که من دنبالشم اگه از پسش بر نیومدید کارمون با هم تمومه اگه هم کارتونو انجام دادید اون موقع علاوه...