- شیت ... اومدم یه لحظه
اسپنسر با خواب الودگی از رو تختش داد زدو خودشو بلند کردو سمته در رفت ، اونو به ارومی باز کرد و با چشمای نیمه باز گفت :
- بله شما ؟؟
- کنار
- ببخشید ؟؟؟
اسپنسر شوکه به پسر روبه روش نگاه کردو همون جا میخ کوب شد
- نشنیدی چی گفتم ؟؟؟ گفتم برو کنار
- تو دیگه چه کوفتی هستی !؟
- همون کوفتی که قراره به توعه لعنتی درس بده .
- ساعت هنوز هفتم نشده ... بگیر بخواب لعنتی .
- میگم دیگه ... اخه این مردک پین به جز پررو ها و بی ادبا از کیا خوشش میاد ...
- هوف خدای بزرگ
اسپنسر چشماشو مالیدو به چشمای ابی پسر خیره شدو نیشخند زد :
- حالا ببینم معلم چی هستی ؟؟
- معلم ادب
- خوبه حالا میشه بری بیرون میخوام بعد از یه سال بخوابم .
- شنیدم مالیکم که قراره معلمت شه و ... دختر تو خوش شانسیا پروندتم خوراک خوش گذرونیه به هر حال خوشحالم که حداقل امروز قرار نیست با امثالت چک و چونه بزنم فقط فرستادنم بهت بگم ظهر طرفای سه چهار کتابخونه باشی .
- کجا هست ؟؟؟
- قبرستونی که توش کتاب میخونن
- نه منظورم اینه که کجای این دشته ؟؟
دختر خندید و رو تخت نشست :
- به احتمال زیاد منظورش از کتابخونه کتابخونه بالاس به هر حال منظور این بود که اون موقع بیدار باش کارت دارن کلاسای ده به بعدتم لغوه .
- جیزز پسر دمت گرم به هر حال ممنون که اومدی ... من اونقدرا هم که فکر میکنی شاگرد بدی نیستم فقط نیاز به خواب دارم .
- هی دختر جوان ... یادت نره ساعت بذاری خواب میمونی
- ممنون ... بخوابم ؟؟؟
اسپنسر خندیدو پسر درو پشتش بست اسپنسر رو تخت پخش شدو گوشیشو برداشت و الارمشو تنظیم کرد و پتو رو کلش کشیدو غر زدو چشاشو بهم فشار داد .
...
..
.- شوخی میکنی لیام .
- خیلی جدی بودم زین ... ما بهت احتیاج داریم لطفا خودخواه نباش .
- این ربطی به خودخواهی نداره ... اون وکیله اون ابلها ( :| ریممبر می فور سنتریز :| ) مو رو از ماست میکشن بیرون بعد تو میخوای برم بهش درس بدم ... واقعا ؟؟؟
- تو خیلی خوب اون ریشو هارو با کلاهای مسخرشون میشناسی ما وقت نداریم معلم پیدا کنیم اون نمایشگاها نزدیکه ... زین !!
- گفتی ظهر دیگه ؟؟
- ظهر ..
..
...بچه ها واقعن چشام داره میسووووزه ببخشید اگه نمیتونم بقیشو بزارم خدایی چشام دیگه اسکرینو نمیبینه :| خلاصه اینکه دلم واسه اسپنسر تنگ شده بود ... :] وی پی انا کار کنن میزارم زودتر واستون
دوستون داریم ♥ :))

YOU ARE READING
INFORMATION ( ziam mayne )
Fiksi Penggemarبرمیگردیم به درس تاریختون داد و ستد اولین ایده برای ایجاد روابط بازرگانی بود این خیلی سادست من چیزی رو میدم که شما ها دنبالشید و شما چیزایی رو بهم میدید که من دنبالشم اگه از پسش بر نیومدید کارمون با هم تمومه اگه هم کارتونو انجام دادید اون موقع علاوه...