به نام خدا و با سلام اینجانب سانی میباشم اول از همه سلام میگم به همگان دوم از همه واقعن ممنون به خاطر کامنتا ووتا خوندنو و هر ان چه که هستو نیست برای کلون یا دلقک هم همچین چپتری گذاشتم و خب فکر کردم شاید بهتره اینجا هم بذارم :
بچه ها متاسفانه من یه مشکلی برام پیش اومده و کلا دیگه دسترسی به هیچی ندارم مگر مثل امشب که اهل خونه بخوابن بیام سراغ لپ تاب برادر :||| در نتیجه واقعن نمیدونم باید چی بگم یا چجوری عذرخواهی کنم ولی من تمام سعیمو برای اپ کردن داستانا میکنم دیگه خدا کریمه :))) :|
خلاصه اینکه دوستون داریمو این حرفا و اینکه همگی نیز رستگاریم منم هر موقع به درجه والای شهادت رسیدم میام واستون میزارم :]
پ.ن : یعنی اینقدری که من سوتی میدم ناظما سره صف نمیدن عه خب اخه خنگم چقدر تا الان دوبار اپدیتایه اینفورمیشنو اشتباهی تو کلون کردم :|||

YOU ARE READING
INFORMATION ( ziam mayne )
Fanfictionبرمیگردیم به درس تاریختون داد و ستد اولین ایده برای ایجاد روابط بازرگانی بود این خیلی سادست من چیزی رو میدم که شما ها دنبالشید و شما چیزایی رو بهم میدید که من دنبالشم اگه از پسش بر نیومدید کارمون با هم تمومه اگه هم کارتونو انجام دادید اون موقع علاوه...