فضای بینمون داشت گرم و صمیمی می شد که یه دفعه یه صدایی شنیدیم.
انگار دو نفر داشتن می اومدن سمت ما،همونطور که نزدیکتر میشدن میتونستم صدای لوییس رو بشنوم.
"نایل من حس خوبی ندارم،یه اتفاقی داره می افته""آروم باش عزیزم،چیز خاصی نیست"
ولی من حدس زدم اون واسه حرفی که زد مطمئن نبود.
آره،بعد از چند ثانیه اونا اونجا بودن.
اونا مهربون بنظر نمی رسیدن. به دفعه اون مرد مسن تر تفنگشو از جیب کتش درآورد.
قلبم تند تند میزد.من دستای نایلو فشار دادم اونم دستای منو.
اونی که سنش بیشتر بود سکوت رو شکست و گفت:
"اوه،این دختر کوچولوی احمقو ببین،تو هم به اندازه ای که خانوادت احمق بودن احمقی"
"خفه شو تو کی هستی که اینو میگی؟"
با عصبانیت داد زدم.
"آروم باش"
نایل سعی میکرد آرومم کنه.
"زود باش پدر،خیلی وقت نداریم"
لویی گفت."اوه خدای من...لو؟باورم نمیشه تو اولین عشقم بودی..."
"من متأسفم..."
یه نفس عمیق کشیدم.
"خوب عزیزم، تو داری موقعیت رو میبینی،و اینکه یکیتون دیگه نباید زنده بمونه..."من نایلو بغل کردم و اون ظاهراً خوب بنظر نمی اومد.
"از اینجا فرار کن مدی"
نایل با صدای آروم گفت.
نایلو رها کردم و به سمت بوته ها که یکم از اینجا فاصله داشت دوییدم.
لویی و ظاهراً 'پدرش' واسه اینکه نذارن فرار کنم به سمتم دوییدن.
از اونجایی که پشت بوته ها قایم شده بودم میتونستم نایلو ببینم که داشت از لویی واسه تو دردسر انداختن من جلوگیری میکرد.لویی گفت:
" نایل تو واسه من مثه یه برادری.این دختر نباید زنده بمونه چون اون راز رو میدونه و شاید بره به پلیس بگه و من نمیخوام با این شهرت و این چیزایی که دارم بازداشت بشم"نایل میخواست بیاد و از من محافظت کنه و لویی نذاشت.
اون با نایل مقابله کرد و محکم نگهش داشته بود پس اون نمیتونست کاری کنه.
اون ادامه داد:
"پلیسا بهم مشکوک بودن و اون ممکنه واسه ادعاش مدرک پیدا کنه..."نایل نذاشت اون ادامه بده:"هرچی بوده اولاً این اشتباه تو بوده که مردمو میکشی دوماً من هرگز نمیذارم مدی رو بکشی"
"آخ" ناله کردم.همونطور که به اونا گوش میدادم اون مرد مسن تر منو پیدا کرده بود.
اون دهنمو با دستش پوشوند.
گازش گرفتم."گازم نگیر عوضیه روانی"
اون داد زد.تصمیم گرفتم فرار کنم ولی به انداره کافی سریع نبودم.
یه دفعه نایل داد زد "نه" سعی کردم بفهمم چی شده،....میتونستم یه درد وحشتناکو تو سرم حس کنم...
افتادم روی زمین، فقط میتونستم یه سری صدای مبهم از فریاد،خنده یا... رو بشنوم.
میتونستم اون دردو تحمل کنم.اون افتضاح بود بعد همه جا ساکت شد.***********************
اینم از چپتر 7
استثناءً زودتر نوشتم-___-
بازم میگم رأیا خیلی کمه:|||