chapter 13

40 8 1
                                    

*داستان از نگاه پری:
وای خدای من این شرم اوره ک اونا فکر میکنن من و هری باهمیم...
رفتم و کنار کیت وایسادم.
"پز؟؟"
"بله."
"اون بیرون چ اتفاقی افتاد؟"
"منظوزت چیه؟"
"یعنی....خبری از بوسه های عاشقانه و چمیدونم از این لوس بازیا نبود ک...بود؟؟"
"اوووووف کیتی نه معلومه ک نه ... درباره من چی فکر کردی؟؟هر کی منو نشناسه تو ک بهتر میشناسی....واقعا ازت توقع نداشتم"
صدام اونقدری بالا بود ک هرکی دورمون بود برگشت سمت ما...
ولی واقعا برام سخته ک دوستم همچین فکری راجب من بکنه...منی ک تا حالا عاشق نشدم...
"اوه...چ خبره؟"
زین گفت و ب کیت نگاه کرد....
*داستان از نگاه کیتی:
اوووف این چی میگه این وسط...
چشاامو براش چرخوندم
"چیز خاصی نیست ک ب شما مربوط بشه اقای مالیک"
زین دهنشو بست و ب یه سمت دیگ نگاه کرد.خوبه...
"هییییی نایلررررررر!!"
صدای یه پسر از پشت سرم باعث شد ک من برگردم.و حاصل برگشتنم دیدن پسرای فایوساس بود....
"اشتوووون!!"
نایل و اش هم دیگرو بغل کردن . اعضای فایوساس ب همه سلام کردنو الان ب گروه تازه وارد ما رسیدن.
"اوه سلام"
صدای لوک تو گوشم پیچید.
"سلام لوکاس"
باربارا با هیجان گفت.
"سلام...از دیدنت خوشبختم"
ال گفت.
"سلام اقای همینگز"
پری با مودبانه ترین شکل گفتار گفت.
"لطفا منو لوک صدا کن....راحت ترم"
"حتما لوک"
پز لبخند زد.
"اوم سلام"
"سلام کیت"
لوک جواب سلاممو داد و باهام دست داد.
پسرای فایوساس ب ترتیب ب همه سلام کردن و اونا هم کنار ما وایسادن.
"کیت"
ب طرف صدای اشنایی ک شک ندارم مال زینه ب پشت سرم نگاه کردم.
"چیه؟"
"میشه حرف بزنیم؟؟"
"نه...حرفی بین منو تو نیست ک بخوایم راجبش حرف بزنیم"
"خواهش میکنم .... فقط ی دیقه"
"اوووف باشه....همیشه لجباز بودی"
چشم غره رفتم و اون لبخند زد.
لبخندش ب طرز عجیبی کشندس!!
'دیره کیت...دیگه مال تو نیس'
ضمیر ناخوداگاهم گفت و منم خاموشش کردم ک خفه شه و بذاره از این لحظه لذت ببرم.
______________________________
با عرض پوزش اینم کم شد
قول میدم قسمت بعد بلند باشه...
With all the love - xxx

Bad Direction (1d fanfiction)Where stories live. Discover now