Part3

357 57 20
                                    

درو باز كردم ،اون روي تختش نشسته بود و هدفن توي گوشش بود و چشماشو بسته بود ،منم اروم رفتم جلو و يك لحظه سرش و اورد بالا و فهميد كسي توي اتاقه،اروم هدفن و از گوشش دراورد و با صداي بي نظيري گفت :سلام ..اممم
ميدونستم نميدونه كي هستم پس سريع گفتم:سلام ،من لويي ام،به خاطر اون روز معذرت ميخوام و ببخشيد كه باعث نگرانيت شدم و به خاطر گلم ممنون.
واي اون چشماش ،خداي من ،بي نظيرن..مثل دوتا جنگل سبز كه خيلي راحت محوشون شدم....
،بهم لبخند مهربوني زد و دستش رو اورد بالا و انگار داشت دنبالم ميگشت،اروم گفت:بيا جلو تر
رفتم جلو و اون دستمو اروم گرفت و بهم گفت بشينم.كنارش نشستم و به صورتش نگاه كردم،اون واقعا بي نقص بود،صورتش واقعا زيبا و مهربون بود انگار فهميد دارم بهش نگاه ميكنم و سكوت وشكست و گفت:هري هستم ،خوشبختم
منم سريع گفتم :منم لويي ام و خيلي وقته كه تورو ميشناسم ،از اون موقعي كه اوردنت اينجا ..
چشماش گرد شد و گفت :واقعا ؟چطوري؟
-وقتي تورو اوردن اينجا من توي حياط ديدمت و بعد ها از پرستارا دربارت شنيدم كه هي ميگفتن خيلي مهربون و با ادب و دوستداشتني هستي و منم فهميدم كه تو با بقيه فرق ميكني،هرروز مي اومدم و حالت و از پرستارا ميپرسيدمتا اون روز كه بالاخره توي حياط ديدمت و اومدم تا باهات حرف بزنم كه حالم بد شد،واقعا ببخشيد كه اون روز ترسوندمت.
-نه لويي ،خيلي خوشحالم كه ميشنوم تو با اينكه حتي يك بارم با من حرف نزده بودي ولي بازم مي اومدي تا حالم و بپرسي ،واقعا ممنون...راستي تو چرا اين جايي؟!
سرم و انداختم پايين و لبخند تلخي زدم ،خوشحالم كه صورتمو نديد و گفتم:سرطان..سرطان مغز دارم.
يك دفعه صورتش ناراحت شد و اروم با صدايي كه پر از ناراحتي بود گفت:واقعا متاسفم ..اميدوارم خوب شي.
-هي هري،متاسف نباش اول اينكه اين تقصير تو نيست..و دومم براي اينكه من باهاش مشكلي ندارم..
و يك خنده ي كوچيك كردم.
-----------
    








هي گايزززز..به خاطر تاخير منو ببخشيد.
خيلي خوشحال شدم كه بعضي ها نظر گذاشته بودن ...
دوستون دارم ❤️

I will beحيث تعيش القصص. اكتشف الآن