"Fight For Love"

1.9K 139 21
                                    

هرى داشت از پله ها پايين مى رفت

هر لحظه شورو ذوقش براى ديدن اون فرد بيشتر ميشد

ينى اون كيه؟

فقط پنج پله مونده بود

چهار

سه

دو

يك

چرخيد روبه روش روى مبلا ليامو ديد

اخماش رفت تو هم
"تو اينجا چه غلطى ميكنى؟چجورى اينجارو پيدا كردى؟"

موهاشو تاب دادو گفت:"اومدم دنبال لويى"

هرى يه نگاه حريصانه سمتش كرد
"اون ماله منه،مگه نگفتم بياى سمتش خودم با همين دستام ميشمت،دفعه قبل بخاطر لو نكشتمت"

و بعد ادامه داد:"از كجا اينجارو پيدا كردى عوضى؟"

ليام يه لبخند زد
"اونش به تو مربوط نيست،منتظر بودم بيدار شى تا بهت بگم ميخوام لوييو با خودم ببرم"

هرى بهش نزديك شدو روبه روش وايستاد
"اما اگه من اجازه ندم؟"

ليام از جاش بلند شد
"اونوقت سرش باهات ميجنگم"

هرى دستاشو دراز كردو ليامو پرت كرد رو مبل

ليام از جاش بلند شدو يه چك زد تو گوش هرى

هرى نتونست خودشو كنترل كنه

يقه ى ليامو كشيدو تا جلوى در كشيدش
"ولم كن مرتيكه،ولم كن نشونت بدم..."

هرى ليامو از خونه پرت كرد بيرون

بيرون بارون شديدى ميومد

ليام كاملا گلى شد

از جاش بلند شدو دستاشو پاك كردو با دستش به هرى گفت بياد جلو

ليام مشت زن ماهرى بود،اما به جاش هرى واقعا سريع عكس العمل نشون ميداد

ليام داشت سعى ميكرد به هرى مشت بزنه اما هر دفعه هرى سريع جا خالى ميداد

هريو از گردن ليام گرفتو يه لاپايي بهش زد

ليام با صورت روى زمين افتاد

ديگه هيچ صدايى از ليام پين سرسخت نميامد

هيچ صدايى

"بلند شو ،ادامه بده"
هرى يه دست به موهاش كشيد

فكر ميكرد ليام ميخواد بهش كلك بزنه

وقتى سرشو نزديك تر برد متوجه خون هاى روى زمين شد

سر ليام به شدت آسيب ديده بود

با يه سنگ

هرى يه لحظه ترسيد

لويى نبايد ميفهميد

بايد يه كارى ميكرد....
-------
سلوم😐👐
اين چند وقت حالم خوب نبود😞
سارى اگه دير شد😘
به اون يكى فن فيك لريم سر بزنيد اون بد تر اين درتى ميشه😐✋
داستانشم قشنگ تره😻
قسمت بعد صد ويو😞❤️

He Is My Dad(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now