"I'm Tired"

1.8K 151 19
                                    

-يكى پايين منتظرته ددى،لباس بپوش برو پايين

-كى منتظرمه لويى؟

-ددى بهتره من بهت نگم،خودت برو پايين ببينش

-اوم،باشه

-من همينجا ميمونم تا صحبتاتون تموم شه

رفت سمت كمدش من با صداى بلند گفتم:"ددى ناراحت نشدى كه من يه شلوار از تو كمدت برداشتم؟"

-لوييس استايلز اين چه حرفيه ميزنى،همه اينا متلعق به توعه همه چيز من مال توعه "همه چيزم"

يه لبخند قدرشناسانه بهش زدم

اونم يه باكسر تنش كردو روشم يه شلوار راحتى يه تيشرت سفيدم تنش كرد،عاشق ست كردن لباساشم خيلي تو ست كردن حرفه ايه

يه چشمك بهم زدو از پله ها پايين رفت.

تصميم گرفتم از روى تخت تكون نخورم

تحمل نداشتم ببينم دو نفر دارن سر من دعوا ميكنن

خيلى مسخرس كه ندونى كدومشونو انتخاب كنى

تصميم گرفتم در موردش فكر نكنم،لاقل الان

ذهن خودمو منحرف كردم به يه سمت ديگه كه صداشون بالا رفت

گوشامو لاى بالش ددى گذاشتم تا نشنوم،دلم ميخواست گريه كنم

دلم ميخواست برم پايين جلوى دعواشونو بگيرم

دلم ميخواست براى دو تاشون باشم

اما دل من چه اهميتى داشت؟

اون خودخواها مگه به نظر منم اهميت ميدن

سرمو كه بلند كردم ديدم بالشم كامل خيسه

ددى همون موقع اومد بالا

-هى لو چرا گريه ميكنى مرد؟
با يه صداى لرزون گفت و واقعا منو ترسوند

-بسه خسته شدم،من عاشق دو تاونم تمومش كنيد
سرش جيغ كشيدم

سرشو تكون دادو يه لبخند زد كه مثل هميشه نبود
-اون رفت،يكارى كردم ديگه برنگرده

-ددى من دوتاتونو دوس دارم چرا نميفهمى؟

يه قدم اومد جلو و گفت:"بازم دلت تنبيه ميخواد؟ها؟"

باعث شد صدام خفه بشه و ديگه نتونم چيزى بهش بگم

رفتم پايين روى مبل نشستم

ددى با دو ليوان شير داغ برگشت

اومد جلو و بهم تارف كرد كه بردارم

سرمو تاب دادمو بهش نشون دادم كه نميخورم

ميخواست خودشو بهم نزديك كنه

ولى من هر چقدر كه نزديك ميشد ازش دور تر ميشدم

فاصلمون هرلحظه بيشتر ميشد

اخماش رفت توهم
-لويى چرا لج ميكنى؟اعصاب منو خورد نكن

از جام بلند شدم سرمو چرخوندم
-ديگه تحملتو ندارم خسته شدم تو خيلى خودخواهى،تا حالا پرسيدى من چى دوس دارم؟الان ميخوام ليامم پيشمون باشه ددى دارى يكارى ميكنى هر روز فاصلم با تو بيشتر بشه

دستمو گرفتو منو نشوند
-مگه كسى از من ميپرسه چى دوس دارم؟دفعه پيش گذاشتم تاپ باشى چون ميدونستم خوشت مياد،يادت كه نرفته؟

خونم داشت به جوش ميومد با صداى بلند سرش داد كشيدم:"همين يه كاريم كه كردى اوردى جلو چشمم واقعا ممنونم،ديگه نميتونم تحمل كنم ددى تو خيلى خودخواهى،"

با عصبانيت از جاش بلند شدو گفت:"مگه من تا حالا با يه پسر شونزده ساله ارتباط داشتم كه از علايق نوجون خبر داشته باشمو بدونم تو چى دوست دارى،بهت قول ميدم لو قول ميدم برات دديه بهترى باشم ببين من هنوز به اين قضيه عادت نكردم"

ابرو هامو براش تاب دادمو به سمت طبقه بالا حركت كردم
-اگه به اين قضيه عادت نداشتى آوردن من به اينجا كار اشتباهى بود،ددى من عاشقتم ولى با اين رفتارات ديگه نميتونم تحملت كنم،من دارم ميرم پيش مامان هر وقت تونستى به قضيه عادت كنى بيا دنبالم"

سريع اومد دنبالمو از تى شرتم گرفتو گفت:"تو هيچ جا نميرى،لويى من تنبيهت ميكنم قسم ميخورم"

-ديگه از تنبيهات نميترسم يه بار اين كارو كردى،فقط ازت متنفر ميشم همين

لباسمو ول كردو گذاشت برم طبقه بالا.....

-------
هلو گايز😐✋
قرا بود ويوا صد شه بذارم😐🌹
خاب ولش كن ميذارم ديگه😑🔌

He Is My Dad(Larry Stylinson)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora