"Hang Up With Helen"

1K 91 12
                                    

هاييييي گايز😐💦😐
خ وقتع ننوشتم ي توضيح بدم از قبل شايد يادتون نباشع ف ف عو😐💦❤️
خب هري كه به جرم كشتن ليام زندانع همونجور ك ميدونيد تصادف كرد مرد😐
لويي تو پارك با يه جوون به نام نايل عاشنا شد رف خونشون😐❤️و اينجا بعد صبحانشونه

"خب لويي فك كنم بايد برم يه سري خرت پرت بخرم.ميتوني با من بياي يا پيش هلن بموني"
نايل اينو گفتو لپمو كشيد

بهش گفتم:"پيش هلن ميمونم تا يكم باهاش اشنا شم و يكمم خونرو بهم نشون بده"

"هرجور كه مايلي"
اون اينو گفتو رفت سمت اتاق هلن تا باهاش حرف بزنه

چند دقيقه بعد هلن با يه كت دامن شيك جلوم ظاهر شد.وقتي ميديدمش دلم برا مامانم بيشتر تنگ ميشد،حس مادرانه اي كه تو وجود هلن بود هر لحظه منو بيشتر به خودش جذب ميكرد.خب راستش من هيچوق درست طعم مادر داشتنو حس نكردم،و دوس داشتم به هلن نزديك بشم

"هي لويي نظرت با قدم زدن چيع؟ميتونيم بريم يكم بستني بخوريم،اسن اطراف يه كافه ي محشر هست"
هلن با يه لبخند بزرگ گفت

"چرا كه نه،من عاشق بستنيم،اوم فقط بايد لباسامو عوض كنم"

"لباسات روي تخته عزيزم،برات شستم و اتوشون كردم،تميز تميزن"

"اوه ممنون هلن"

از پله ها بالا رفتمو لباسامو كه هلن شسته بود تنم كردم،رفتم جلوي آينه و موهامو كه واقعا شلخته بود با دست مرتب كردم

وقتي داشتيم قدم ميزديم اصلا حرف نزديم،راستش نميدوستم چجوري با هلن گرم بگيرم،يكم عجيب بود اما ميترسيدم چيزي بگم كه هلن خوشش نياد

اون سكوت بينمونو شكست

"چه سكوتي،خب من چيزي در موردت نميدونم لويي،پدرو مادر داري؟"

"مادرم مرده،نميدونم پدرم كيه و كجاس،يكيو ميشناختم كه ميگف پدرمه ولي الان زندانه"

"اوه،يني فك ميكني اون دروغ ميگه؟"

"راستش نميدونم،خودمم گيجم هلن،نميدونم چه خبره،من هيچكسو به جز اون ندارم،هيچكس"

"بنظرم اين خونه جاي خوبي براي موندن نيست،ازم نپرس چرا لويي،بذار برو،باللخره اون ادم كه ميشناسيش ازاد ميشه،ميتوني با اون زندگي كني،اما اينجا نمون،هرگز به اقا نگو اينارو بهت گفتم و چيزايي كه قراره بهت بگم،همش يه راز بين منوتو ميمونه لويي"

"اما..."

"اما نداره لويي،تصميم با خودته،اين يه پيشنهاد بود،فعلن بهش فكر نكن"

"تو چي هلن از كي اينجايي؟"

"خب زمان زياديه،سيو چند سالي ميشه،پدر اقا منو تو يه خيابون پيدا كردو اورد خونه و گذاشت بعنوان مستخدم اينجا زندگي كنم.من از هفت سالگي تو اين خونه بودم."

"اوه،هيچوقت دنبال پدر مادرت نگشتي؟"

"ميشه نگشته باشم؟كل عمرمو با پاي پياده شهرو زير پا گذاشتم،اما هيچ نتيجه اي نداشت،الان ديگ بيخيال شدم"

------/------
راي نظر يادتون نرع😐💕💕
خ زحمت كشيدم نوشتما رتبتلييسللدييب😐❤️

He Is My Dad(Larry Stylinson)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora