دوهفته بعد
از زمانی که اون اتفاق بین من و لئو افتاده دوهفته ای میگذره تقریبا و توی
این مدت سعی میکنم رفتارام با بچه ها بهتر بشه تا اذیت نشن.
البته امید وار بودم بهتر پیش بره بخاطر این که دوروز پیش سه بار با اون
هرزه حرفم شد.....آره کارای رو میگم دختره ی حال بهم زن واین واقعا اون
موقع تقصیر من نبود به خاطر این که اون دختر زیادی به لئو چسبیده بود و
این منو عصبی میکرد ومن بعد اون اتفاق فهمیدم که من با بقیه بچه ها بتونم
ولی با اون دختره ی حال بهم زن نمیتونم مثل آدم رفتار کنم چون اون واقعایه آدم نیست یه موجود کنس که میخواد به همه بچسبه!!!
ولی زمانی که رفتارام با بقیه نرم شده بود همه تعجب کرده بودن،مخصوصا
لئو ،و کیسی تمام مدت نگاه های معنادار به من و بعد با نیشخند به لئو میزد
واقعا نمیدونم که اون چش شده!،باید در اولین فرصت دلیل نگاه هاشوبپرسم
....
خب به هر حال من الان توی اتاق مخصوص تمرینم هستم،و طبق معمول در
حال ور رفتن با کیسه تمرینیم و تمرین در مهارت شمشیر سایَم.
فعلا باید برای جنگ با چیز هایی فراتر از مسائل خانوادگیمون آماده بشیم و
اون جنگیدن با دشمنان اصلیمون کرنگ هاس.
با فکر این با قدرت بیشتری تمرینم رو ادامه دادم
Donnie pov
چند وقتی هست که رفتارای رافائل رفتار هاش تغییر کرده و به طور تعجب
آوری خوش رو وخوش اخلاق شده،خب این منو نگران میکنه یه مقدار آخه
چتوری ممکنه که رافائل پسریب که همیشه با همه درگیر میشه و عصبیه
چتوری به این سرعت رفتار هاش تغییر کنه؟یه مقدار عجیبه و وقتی اینو با
آپریل در میون گذاشتم اون به من گفت" اوه دانی داری زیادی شلوغش میکنی باخودم گفتم شاید حق ببچه ها باشه "
YOU ARE READING
No Love Me!
Fanfictionتوکه بهم گفتی عاشق اونی...! نه حالا که تورو پیدا کردم... تا آخر خط باهام میمونی...؟ همه چی بستگی به زخم قلب تو داره...