~1~

252 26 18
                                    



داستان از نگاه کیسی

حالا که راف تونسته دوران نوجوونیش رو به پایان برسونه وبه سن ۱۸سالگی
برسه و سن بلوغش رو رد کنه عاقل تر شده ودید بهتری نسبت به زندگیش پیدا کرده و بیشتر سعی میکنه تا اخلاق گندشو درست کنه!
ولی همونجوری که همه میدونن رافائل هیچوقت عوض نمیشه وبه قول لئو،
اون همیشه یه کله شقه که اون رو هیچوقت هیچکسی نمیتونه عوض کنه مگر این که کسی به اون نزدیک باشه واونها خیلی خیلی بهم وابسته باشن
وحرف همدیگرو بخرن
ولی آیا واقعا میتونه راف کله شق رو به زانو دربیاره؟!
واون چه کسیه؟؟

به هر حال این چهارتا لاک پشت مدت هاست که خونه واستادشونو از دست دادن وهمین طور سیارشون
هیچکس واقعا فکر نمیکنه که اونها بتونن استادشونو یه بار دیگه ببینن.
اونها دوساله که توی سفینشون زندگی میکنن
کمتر پیش میاد که بتونن به مسائل شخصی شون فکر کنن،چون بیشتر سرشون برای چیزای دیگه ای گرمه
اونا دارن سعی میکنن تا راه حلی پیدا کنن تا دشمناشون رو نابود کنن
همون کسایی که زمین رو نابود کردن.
آره منظورم کرنگ هاست
همه اعضای تیم درتلاشن تابتونن اونهارو شکست بدن
رافائل هم مستسنا از این قضیه نیست

وحالا این که برای چی به رافائل اشاره میکنم از اینجا شروع میشه:
میدونین بااین که گفتیم که اون عاقل تر شده به همون اندازه انگار درد هاش هم بدتر شده
اما چیزی که از رافائل هم بدتر شده رفتار مایکل آنجلو هست
مایکی رفتارش بهشدت تغییر کرده
اون پسری که همرو میخندونه نیس کمتر چیزی پیش میاد که باعث بشه مایکی رو بخندونه
و این که اون هم سعی نمیکنه تا کسی رو بخندونه ویاشاد کنه
مایک تنها عضویه که باعث سرحال شدن اعضای گروه میشه ولی حالا...
درواقع نمیدونم این نظریه منه
ولی فکر کنم که مایکل آنجلو افسرده شده وگرنه چه چیز دیگه ای باعث میشه که اون این طور بشه
وکسی حواسش به اون نیست

شاید اگه استاد اسپلینتر زنده بود به فکر پسر ته تغاریش میبود
ولی پدر این پسر کوچولوی نوجوون کجاست؟
استاد این گروه از هم پاشیده کجاست تا دوباره این زنجیر پاره شده ی خانواده رو به هم وصل کنه!
هیچکس واقعا خبری نداره ،تنها شاید منم که متوجه رفتار مایک شده من فهمیدم که مایکی هر روز یکی از عروسک هایی که از روی قهرمانا ساختن و براش خیلی اهمیت داشتن رو میسوزونه
اون متوجه گریه های مایکی توی رختخوابش شده که بااین که بی سر وصداس ولی کیسی متوجه اونها میشه

دانی مغز متفکره گروهه ومن متوجه خیلی چیزاشدم من از خیلی وقت پیش میدونستم که داناتلو حس هایی به اپریل داره ولی درحقیقت اپریل و کیسی یعنی من باهم رابطه داریم ومن میترسم از اتفاقی که بعد از این که دان متوجه این بشه که اپریل نامزد منه و اون ....داغون بشه.

و لئو، لئو که فرمانده ی گروهه تقریبا عضویه که خیلی مهمه ووجود اون برای گروه خیلی اهمیت داره لئو تقریبا عضو سالم گروهه اون با دختری به اسم کارای رابطه داره وانگار که خیلی هم از این موضوع خوشحاله چون میشه برق چشماشو وقتی با کارای صحبت میکنه یا بالعکس میشه حس کرد پس اون در تمام ماموریت ها از‌ کنار کارای جم نمیخوره در واقع کارای دختر استاد اسپلینتر بود تا قبل از این که به یه موش تبدیل بشه کارای یه انسانه درست مثل من واپریل وموهای مشکی داره ولی پشت موهاشو طلایی کرده اون دقیقا شبیه به یک دختر چینی هست واین به خاطر چشمای کشیدشه

وحالا راف
نمیدونم از کجا واقعا باید شروع کنم، داستان راف پیچیده تر از همس راف همیشه باگیتاری که داره میشینه و آهنگ ها ی غمگین از سم اسمیت میخونه راف واقعا صدای خوبی داره ولی صدای بغض آلود اون وقتی میخونه...
چرا باید این شکلی بشه؟؟من متوجه نگاه های حسرت آلود راف به لئو شدم وقتی که لئو کارای رو توی بغلش میگیره ومیبوسدش واین که راف چطوری چشماشو با درد میبنده رافائل خیلی کم پیش میاد که حرف بزنه ومعمولا توباید سر صحبتو باهاش باز کنی ولی این قدر که اون با تسردو حرف میزنه که تو ترجیح میدی صحبتو باهاش قطع کنی خود من، من چندین بار سعی کردم تا از زیر زبون راف بکشم بیرون که چه اتفاقی افتاده ولی اون با چند کلمه ی کوتاه توزو از خودش میرونه

واین زندگی نکبت باریه که ما داریم
ومعلوم نیست که به کجا ختم میشه
_______________

سلام دوستان این داستان رو تازه شروع کردم توی واتپد گذاشتن وامیدوارم که از خوندنش لذت ببرین وبرای این که ممکنه بعضی هاتون با شخصیت های داستان آشناییتی نداشته باشین بهتون پیشنهاد میکنم تا مقدمه رو خوب بخونید

No Love Me!Kde žijí příběhy. Začni objevovat