Ten

1.4K 206 21
                                    

هميشه چراغ ها رو روشن خاموش ميكرد، در اتاق رو باز و بسته مي كرد، و همينطور همراه باشون ميشمرد.

"-سي و شش، سي و هفت، سي و هشت، سي و نه.."

كنزي بهش عادت كرد، حالا اين براش چيز نرمالي بود. اون تو تختش زير پتو لم داده بود، همينطور كه براي هري صبر ميكرد تا بهش ملحق شه. اونا با هم ميخوابيدن. نه از نظر جنسي، اونا فقط دوست داشتن تا نزديك هم باشن.

مطمئن نبود كه كدومش براي تماشا فريبنده تره. هري توي صبح، يا هريه شب. اون براي خودش برنامه ذهني خودش رو داشت. صبح ها، روتينش اينجوري بود: تخت رو درست ميكرد (و اين بايد كاملا عالي انجام ميشد، مي گفت هيچ چروكي پذيرفته نيست)، ميرفت دستشويي (اولين كاري كه ميكرد دستاش رو حدودا پنج بار ميشست، بعد دوش ميگرفت و از توالت استفاده ميكرد، و بعد دوباره دستاش رو ميشست)، بعد از اينكه لباساش رو عوض كرد ( كنزي فهميد كه پسر فقط بلوز سفيد و سياه داره)، ميرفت تا آلارم رو چك كنه و پنج دقيقه جلوش مي ايستاد، به اين فكر ميكرد اگه به درستي كار ميكرد.

شب ها، هري مطمئن ميشد كه همه پنجره ها قفلن. آلارم روشنه. مطمئن ميشد در بسته است، تا هيچ موجودي اون اطراف نخزه. و اون همه اين كار ها رو چندين مرتبه انجام ميداد، البته. اون وقتي اينهارو انجام ميداد ميشمرد، فقط چون نگرانيش شب ها بيشتر رو لبه بود.

وقتي اين روند تموم ميشد، ميخزيد تو بغل كنزي، كه جديدترين قسمت روتينش بود. و همچنين محبوب ترينش.

"شب بخير لاو"

زمزمه ميكرد، و پيشونيش رو ميبوسيد.

"شب بخير هري"

تكون ميخورد و لب هاي صورتيس رو ميبوسيد. كه در جوابش هري هم ميبوسيدش، خيلي آروم؛ و با احساس.

*

كنزي با دستاي هري كه هيچ جا دورش نبودن بيدار شد. اون هيچ جاي اتاق نبود. اون دستپاچه از تخت بيرون اومد و هري رو ديد كه روي زمين نشسته، و كلمه "فاك" رو دوباره و دوباره و دوباره تكرار ميكنه.

اون به انگشت پاش با در دستشويي آسيب زده بود و وقتي فحش دادن رو شروع كرده بود نتونسته بود ادامه نده.

(يه لحظه هري رو اونجوري روي زمين گوشه اتاق در حاليكه پاش توي شكمش جمع شده و داره درد ميكشه و ميگه فاك تصور كنين *-* دلم كباب شد)

وقتي ديدش، گفتن اون كلمه نادرست رو متوقف نكرد. ادامه داد، سوال كنزي رو ناديده گرفت.

"من بايد برات چيكار كنم؟"

"فاك. فاك. فاك. فاك. فاك."

"هري"

درخواست كرد

"باهام حرف بزن"

"-لطفا، برو به تخت. من الان ميام."

آه كشيد، كنزي به حرفش گوش كرد تا از بحث جلوگيري كنه. بعد از اينكه به بالشتي كه روش گل چاپ شده بود زل زد به خواب فرو رفت.

--
عاپدیت شد! :)
خب نظرتون چی بود؟؟

ببخشید کمی دیر شد عاخه دو هفته مسافرت بودیم و دلیل بزرگترش منتظر رای ها بودم برسه به 55
خب حالا چی فکر می کنید ؟؟

اگر این چپتر به سرعت به 35 ووت یا 40 برسه چپتر بعدی رو همین امروز میزارم
چون چپتر بعدی فقط 5 خطه :|||

سریع رای بدید
چپتر بعدی انتظارتان را می کشد

Xx~Z!X

OCD | CompleteWhere stories live. Discover now