هری روز بعد از کنزی معذرت خواهی کرد.
"دارو های جدید باعث شدن که تمام مدت حس مزخرفی داشته باشم، پس خودم رو از دستشون خلاص کردم."
"تو نمیتونی مصرف اونارو متوقف کنی،"
آه کشید.
"احتمالا وقتی دارن بهت حس اونجوری میدن یعنی دارن کار می کنن."
هری اخم کرد.
"تو نمیخوای دست از سر من برداری، نه؟"
"نه"
با حالتی عصبی سرش رو تکون داد.
"البته که نه. هیچوقت این کار رو نمیکنم."
YOU ARE READING
OCD | Complete
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] اون دختر اولين چيز زيبايى بود كه هرى تا به حال اسيرش شده بود. [Persian Translation] (Harry Styles AU) copyright © 2014 all rights reserved, -interstellar