12

474 26 22
                                    

وقتی داشتن میرفتن خونه دایلان رو هم از مدرسه برداشتن . وقتی به خونه رسیدن ، تیلور رفت آشپزخونه و هری دنبالش رفت .

هری: داری چیکار میکنی ؟

تیلور : شام درست میکنم

هری: درست نکن ، میخوام امشب ببرمتون بیرون .

تیلور به پشتش برگشت و به هری نگاه کرد .

تیلور: واقعا ؟

هری: آره ، و نگران بچه هد نباش ، اونا با مادر بزرگشون میمونن .

تیلور : اوممم ، باشه ، کی میریم ؟

هری: همین الآن !

تیلور: اوه!...

هری: من بچه ها رو میبرم خونه ی مامانم تا تو حاضر میشی

تیلور: باشه !

هری به سمت تیلور رفت و انگشتاشو تو موهاش کرد ؛ تیلور بهش لبخند زد و هری گونشو بوسید .

_______________________________

هری بچه ها رو برد و برگشت خونه ، وقتی رفت به اتاقش ، ایلور رو دید که جلوی آینه ایستاده , و به پیرهن بلند مشکی چیندار پوشیده که باعث میشد خیلی زیبا دیده بشه . اون موهاشو انداخت روی شونه هاش . هری از زیبایی اون تو شوک بود .

اون رفت کنارشو از کنار بغلش کرد . تیلور بهش از آینه خندید و هری شونشو بوسید .

هری: خیلی زیبایی !

تیلور: ممنونم هری !

_______________________________

تیلور و هری به رستوران با کلاس رسیدن و اون همون رستورانی بود که هری 14 سال پیش به تیلور پیشنهاد ازدواج داده بود .

هری: اینجارو یادت میاد ؟!

تیلور: چطوری میتونم فراموش کنم ؟

اونا نشتن سر میز و هری صندلی رو برای تیلور بیرون کشید .

تیلور: ممنون !

هری سر میز نشست و به منو نگاه کرد . تیلور سرشو بلند کرد و دید که هری داره به اون خیره شده .

تیلور: چیه ؟

هری: هیچی فقط نمیتونم از زیباییت سیرشم !

تیلور به خاطر حرف هری سرخ شد ، خیلی وقت یود که باهاش اینجوری حرف نزده بود . اون داره اونو خیلی خوشحال میکنه در حال حاضر .

تیلور: ممنون هری !

گارسون ها غذا هاشون رو آوردن . بعد از چند دقیقه تیلور متوجه شد که هری چیزی جز آب نخرده .

تیلور: میخوای کل شبو فقط آب بخوری ؟

هری: در حقیقت بله !

تیلور لبخند زد بهش متوجه شد که اون داشت واقعا تلاش میکرد که بهتر شه .

تیلور: سخته ؟

ADDICTED (haylor)Where stories live. Discover now