کیف بزرگ مسافرتیشو روی شونه اش انداخت و از اتاقش اومد بیرون
اون باید برای پروموی فیلمش به کانادا میرفت و فکر پرواز طولانی ای که قراره داشته باشه کلافه اش کرده بود"پاسپورتت مدارکت همه چیزو برداشتی چیزی جا نذاشتی؟خوب فکر کن"
لیام در حالیکه جلوی در خونه منتظر هری بود و داشت تو کیف خودش مدارک خودش رو چک میکرد تند تند گفت
دست خودش نیست این شغلشه ! مدیریت ! و البته با چاشنی نگرانی و استرس ، لیام همیشه دوست داره همه چیز کامل باشه چیزی از قلم نیوفته و همه چیزش طبق برنامه پیش بره"همه چیزو برداشتم صدبارم چک کردم نگران نباش"
هری کلافه گفت و چشم غره ای رفت اون لیامو درک میکنه و به رفتاراش عادت داره ولی خب اون بچه هم نیست که انقدر لیام اینجوری همه چیزو چک کنه
کش مو رو از مچش دراورد و باهاش موهاش رو بست"خب بریم"
سریع گفت و زودتر از لیام درو باز کرد و رفت بیرون تا سوار ماشینی که دنبالشون اومده بود بشه
...
چند دقیقه تو ماشین بودن که لیام سکوتو شکست
"هری؟"
"هوم؟"
"اون علامتا چین رو گردن و این قسمت از بدنت"
لیام پرسید و با دستش به محل کبودی های هری رو روی گردن خودش نشون داد
البته که لیام میدونست که اونا چین !"میدونی اخه دیشب وقتی تنهات گذاشتمو تو ماشین منتظرت موندم نبودن اونجا"
لیام داره اذیتش میکنه !
هری متوجه شد و بدون اینکه چیزی بگه موهاشو باز کرد و دورش پخش کرد تا اونا کمتر دیده بشن و به بیرون از ماشین نگاه کرد و خیلی ساده و سرد جواب داد
"پیچیده اس"
نه اینکه هری از اون علامتا بدش بیاد
نه اینکه از لویی بدش بیاد نه
فقط اون ذهنش درگیر بود
گیج شده بود و این گیجی عصبیش میکرد
هری اون علامتا رو دوست داشت ولی نه اینجوری ! اون حس میکنه پس زده شده ولی وقتی بهش فکر میکنه میفهمه نه پس زده نشده
این حس بین خواسته شدن و خواسته نشدن داره دیوونش میکنه و دقیقا نمیدونه کدومش قوی ترهلیام که فهمیده بود هری فعلا نمیخواد درباره اش حرف بزنه پی اش رو نگرفت
اون هریو میشناسه و میدونه دیر یا زود خودش میاد باهاش حرف میزنه و فعلا به یکم زمان احتیاج داره تا مشکلش رو برای خودش تجزیه تحلیل کنه
پس لیام منتظر میمونه تا خود هری بیاد سراغش...
یک ساعت از وقتی که سوار جت شخصی هری شده بودن و به سمت کانادا پرواز میکردن گذشته بود و تو این یک ساعت بینشون سکوت بود
هری روی صندلیش لم داده بود و با هدفونش موزیک گوش میداد و لیام سرش تو گوشیش بود و توی اینترنت میچرخید و بعضی وقتا یه جرعه از شامپاینش مینوشید
هری طاقت نیاورد و هدفونشو روی گردنش انداخت و رفت جلوی لیام نشست و یهو شروع کرد
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...