هری با بالا تنه ی لخت روی لبه ی پایینی تخت نشسته بود و داشت پاچه های شلوار جین مشکیش رو تا میزد
لیام یه کمپ خوب و قابل اعتماد پیدا کرده بود و قرار شده بود در اولین فرصت با لویی برن اونجا ! درسته با لویی نه اینکه فقط لویی رو ببرن چون حتی اگه لویی به هری میگفت که لازم نیست بیاد هری حاضر نبود واسه یک ساعت هم لویی رو تنها بذار
پس اون دوتا در حال لباس پوشید بودن و خب ... لویی فقط عصبی داخل اتاق میچرخید و سرگردون بود و بی هدف دنبال چیزی میگشت .... قطعا استرس زیادی داره و حالش تعریفی نداره .... اون میترسه ! یه ترسی مثل اولین روز مدرسه داره .... اگه اونجا تنهاش بذارن اگه هیچوقت برنگرده خونه اگه باهاش بد رفتاری کنن اگه راه خونه رو گم کنه ... همه ی این حسایی مشابه رو ولی شدید ترش رو داشت و اینکه میدونست نمیتونه رفتن به کمپ رو بپیچونه حالشو هر لحظه بدتر میکرد
"هی ... لویی بیا اینجا ببینم"
هری که از چرخیدنای لویی کلافه شده بود گفت و دو بار روی پاش زد
اون میتونه درک کنه لویی الان حس خوبی نداره، خودش هم دست کمی از لویی نداره ولی باید الان برای لویی قوی باشه! باید ظاهرش رو حفظ کنه
لویی کلافه سرش رو چرخوند و به طرف هری اومد
پاهاش رو رو طرف هری گذاشت و روی زانو های هری نشست و منتظر با چشمای مضطرب به چشمای سبز رنگی که پر از آرامش بودن نگاه کردهری یه دستش رو پشت کمر لویی گذاشت و بعد سرش رو برد نزدیک و گوشش رو روی سینه ی لویی گذاشت تا صدای قلبش رو بشنوه
خیلی سریع و نامنظم میکوبید به سینه اش ...
سرشو آورد بالا و با مهربونی به چهره ی کمی متعجب ولی آروم شده ی لویی نگاه کرد
"نمیخوام این قلب ...."
یه بوسه وسط سینه ی لویی گذاشت
"به خاطر استرس و ترس و اضطراب اینطوری محکم بکوبه ... میخوام علتش همیشه یا خوشحالی و هیجان باشه یا من ...."
زمزمه وار گفت و متوجه شد لویی حالا خیلی ریلکس تر شده ولی هنوز داره پوست لبش رو با دندوناش میکنه
"و نمیخوام این لبا ... "
صورتش رو جلو برد و یه بوسه ی ریز روی لبای لویی گذاشت و باعث شد لویی لبخند بزنه
"توسط چیز دیگه ای به جز من زخمی بشه ... "
لویی حالا کاملا ریلکس و آروم شده بود و تمام توجهش روی پسری بود که داشت با لبخند احمقانه ای نگاهش میکرد
این دفعه لویی صورتش رو جلو برد و لباش رو به لبای هری رسوند و به گرمی بوسیدش"داری باعث تپش قلبم میشی آقای استایلز"
و دستاشو دور گردن هری حلقه کرد
بوسه اشون کم کم شدت گرفت و از اون حالت نرم و معصومانه اش خارج شد و زبوناشون دور هم میرقصیدن لویی بیشتر روی هری خم شد و باعث شد هری درحالیکه پاهاش روی زمینه روی تخت دراز بکشه
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...