Ma sunshine ☀️
.
هری و لویی تو این مدت بیشتر وقتشونو باهم و دوستاشون میگذروندن و وقتایی که لویی سرکار نبود و وقت آزاد داشت وقتشو با هری و پسرا میگذروند.هرکدومشون سعی داشتن بیشتر همدیگه رو بشناسن و چیزای کوچیک همدیگه رو بفهمن
مثلا هری فهمیده بود لویی خیلی زود سردش میشه و حتما باید لباس زیاد بپوشه وگرنه سرما میخوره، البته هری ترجیح میداد به جای اینکه کت و ژاکتشو بهش بده بغلش کنه! البته که لویی غر میزد و نمیذاشت اینکارو کنه اون که بچه نیست !
یا فهمیده بود که لویی یه منبع مخفی بزرگ از شکلات و پاستیل و چیپس و اینجور چیزا داره! هری اونجارو اتفاقی پیدا کرد وقتی که داشت دنبال یه دستمال واسه پاک کردن آبمیوه از روی فرش لویی میگشت
و لویی چقدر اونو به چیزای مختلف مثل ریش مرلین و مسیح و مریم مقدس و خدایان یونان قسم داد که صداشو جلو نایل درنیاره، هری فهمیده بود که لویی بعضی وقتا چقدر میتونه بچگانه رفتار کنهاون فهمیده بود که لویی عادت داره جورابشو روی شلوارش بکشه حالا مهم نیست کجا داره میره !
هری فهمیده بود که هیچوقت نباید لویی رو صبح زود بیدار کرد یا اگه بیدارش کردی حتما باید قهوه اشو بهش بدی وگرنه تا آخر شب که بخوابه بد اخلاق و بد عنقه و اعصاب همرو خورد میکنه
و لویی
لویی فهمیده بود که هیچوقت، هیچوقت نباید اقدام به سشوار کردن یا صاف کردن موهای هری بکنه
اون از اینکه موهاش صاف بشن متنفرهلویی فهمید که هری همیشه حواسش به خورد و خوراکش هست و همیشه چیزای سالم میخوره مثل بروکلی و کاهو و اینجور چیزا ولی اون به زور بهش غذاهای عجیب غریب میداد و هری مجبور میشد کلی به خاطرشون ورزش کنه
اون فهمیده بود که هری عاشق درد تتو کردنه و اگه ولش میکردن هر روز تتو میکرد ولی خب اینم فهمیده بود هرکدوم از تتوهاش واسش یه معنی دارن، البته خودشم اینطوری بود !
لویی فهمیده بود وقتی هری از حموم میاد حتما حوله اش باید گرم باشه وگرنه بدنش درد میگیره
و فهمیده بود هری با تمام وجودش آهنگ گوش میده و میخونه و میرقصه و واقعا صداش خوب بود و تو حس رفتنش به نظر لویی هات ترین صحنه ی دنیا بود
لویی فهمیده بود هری بیشتر دوست داره لیتل اسپون باشه و خودشو تو بغل بقیه جا کنه، البته این چیز جدیدی نبود لویی تقریبا از وقتایی که هری مست میکنه اینو فهمیده بود
جالبه بگم اونا تو تمام این مدتی که باهم بودن اصلا باهم سکس نداشتن و بیشتر دوستایی بودن که میخواستن باهم خوشحال باشن و همدیگه رو بیشتر بشناسن
لویی به خاطر حسی که داشت دلش نمیخواست سکس داشته باشه ! اون میترسید زیادی وابسته بشه و گند بزنه به همه چیز
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...