"اون واقعا ازم دلخوره، من اصلا فکرشم نمیکردم چند ثانیه سکوتم انقدر اذیتش کنه، باورت میشه رفتم ببینمش ولی تو اتاقش راهم نداد .... بگو چه خاکی تو سرم بریزم نایل"
هری درحالیکه روی مبل دراز کشیده بود و سرش روی پای نایل بود با درموندگی گفت
"آره"
نایل اصلا حواسش به هری نبود که چی میگه اون فقط روی بازیس تمرکز کرده بود و دکمه های دسته ی بازی رو تند تند فشار میداد
"آره چیه ؟؟ زودباش بهم بگو چیکار کنم از دلش دربیاد"
هری با حرص نشست و به نیمرخ محو در بازی نایل نگاه کرد
اونا نسبت به قبل صمیمی تر شدن و نایل برای اینکه هری زیاد تنها نباشه بعضی وقتا میاد پیشش ولی بیشتر به خاطر خودش میاد چون خونه ی هری و سر و کله زدن با هری براس سرگرم کننده اس
"بهش بده"
نایل ساده جواب داد و شونه هاشو انداخت بالا
"نایل ! من جدی ام"
نایل بازی رو استپ زد و متفکر هری رو نگاه کرد
"راست میگی دادن چیز خاصی نیست چون در هر صورت باید بهش بدی"
هری خواست به سمتش حجوم ببره که نایل متوقفش کرد
"خیلی خب خیلی خب جدی میشم .... هم بهش بده هم بکنتش"
نایل بازم جدی گفت و هری عاجزانه غر زد
"اذیت نکن نایل ... میدونی که از وقتی رفته من سکس نداشتم انقدر هی نگو"
هری آهی کشید و سرشو به پشتی مبل تکیه داد و به سقف نگاه کرد
اون واقعا دلش لویی رو میخواد ... همین الان لویی رو میخواد !
"باشه دلم سوخت گریه نکن"
نایل با دلسوزی ساختگی ای گفت ولی بعد جدی شد
"لویی سگ خیلی دوست داره ... میتونی یه سگ براش بگیری مطمئنا آشتی میکنه"
ساده گفت و بعد دوباره دسته ی بازی رو برداشت تا دوباره شروع کنه
هری چشماش برق زدن و صاف نشست، این به نظر ایده ی واقعا خوبی بود، تماشای لویی وقتی داره با سگش بازی میکنه یا با صدای بچگونه باهاش حرف میزنه و نازش میکنه و با دستای کوچیکش اونو تو بغلش میگیره واقعا میتونه لذت بخش باشه
"اگه خیلی دوست داره چرا تا الان خودش نگرفته؟"
با کنجکاوی پرسید و منتظر جواب موند
"میگفت نمیتونه ازش نگهداری کنه چون سرش شلوغه .... ولی الان که شما باهمین میتونین دوتایی یه سگ داشته باشین مواظبش باشین، مگه نه ؟"
قسمت دومشو وقتی داشت به هری نگاه میکرد گفت و دید که هری چطور چشماش درخشیدن و با لبای بسته چطور لبخند گشادی زد و چالای لپش عمیق شدن
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...