روز ها میگذشت و لویی بیشتر وقتش رو سرکار یا با خانواده اش که اومده بودن پیشش میگذروند و تقریبا هیچ تماسی با هری نداشت و اونقدر غرق کار و خانواده اش بود که حتی با نایل هم جز وقتایی که شبکه بود ارتباطی نداشت
کم پیش میاد که خانواده اش مدت طولانی دور هم جمع بشن
البته لویی از هری خواسته بود که پیششون بمونه و بعضی وقتا بهشون سر بزنه چون بچه ها خیلی ازش خوششون اومده بود ولی هری ترجیح میداد که جو خانوادگیشونو به هم نزنه و بزاره لویی تمام وقتشو با اونا بگذرونه و خودشم با کارا درمورد فشن شو آینده اش حرف بزنه و ایده های جدیدشو بهش نشون بده
"ببین الان وقتی به طرحای قبلیم نگاه میکنم حس میکنم مزخرفن ، چیپن یا چه میدونم تکرارین"
با حرص و درموندگی گفت و کاغذای طراحیشو به سمت کارا هل داد و با دستاش ریشه ی موهاشو کشید
حسابی کلافه شده و فکر میکنه مغزش کپک زده و هیچ ایده ی جدید و خلاقانه ای ندارهکارا ماگ چای رو گذاشت سمت راستش و طراحی های هری رو برداشت
یکم سرشو کج کرد و موشکافانه بهشون نگاه کرد"کی اینارو کشیدی؟"
"هفته ی پیش"
هری ناله کرد و پیشونیشو روی میز گذاشت
"ببین اونقدرا هم که میگی بد نیستن! اولا تو کلی وقت داری لازم نیست از الان شروع کنی به طراحی دوما چرا اعتماد به نفس نداری؟! باور کن یکم روی همین چندتا طرح کار کنی عالی میشن فقط یه تغییر کوچولو لازم دارن"
مداد رو از کنار هری برداشت و چندتا خط روی کاغذا اضافه کرد که هری نمیتونست ببینه
وقتی کارش تموم شد ته مداد رو گوشه ی لبش گذاشت و با دقت به طراحی نگاه کرد"ببین الان بهتر شد"
کاغذو به سمت هری گرفت و مشتاقانه نگاش کرد و هری با تردید اونو ازش گرفت
بهتر شده بود ولی هنوز هری رو راضی نمیکرد
اون خیلی تو کارش سخت گیر و وسواسیهلباشو یه طرف کج جمع کرد و یکم سرشو کج کرد و با نارضایتی گفت
"اوووم....بد نیست"
"اوه خفه شو هری"
کارا غرغر کرد و کاغذو از دست هری کشید
بعضی وقتا موقع کار واقعا از دستش به جنون میرسه چون هیچی راضیش نمیکنه هیچ براش کافی نیست هیچی به نظرش عالی نیست و خیلی چیزای دیگه که باعث میشن کارا بعضی وقتا دلش بخواد بزنه قید دوستیشونو شراکتشو باهاش قطع کنه. البته این فقط یه فکر گذراست کارا همچین کاری نمیکنه"آه بیخیال یکم استراحت کن پسر بعدا برو سراغ اینجور چیزا"
آرنجاشو روی میز گذاشت و مشتاقانه به هری که بق کرده بود نگاه کرد
به نظرش زیادی هری کلافه میاد
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...