Credit to : @Gerrixoxo ( i got ur permission in my old acc @ louieharrie .)
اشاراتی به هوموفوبیا داره.توهین به گی ها و هوموفوبیک بودن.
اگر خیلی حساس هستید نخونید.باعث ناراحتی هم یکمی میشه.
امیدوارم لذت ببرید.خلاصه (معرفی ) داستان :
هری استایلز ... یا همون بوکسور بدبویِ ال ای.
هری استایلز همون مرد خشن ، بی ادب و لاس زنِ. کسی که عاشق دعوا و بوکسِ و به بولیشت های بقیه اهمیتی نمیده.
هر کسی یه رویی داره که به هیچکس نشونش نمیده، اما هری اون روشو به شخص خاصی که توی یه دعوای هموفوبیکی تو lgbtq+ pride نجاتش داد میخواد نشون بده.
لویی تاملینسون دانشجوی کالجی که عاشق درس خوندن و رفیق بازیه (نه به معنای بد) بهمراه بهترین دوستش سلین.
لویی علنا گی عه.و اره در این مورد اذیت شده اما اجازه نمیده دیگه این موضوع ناراحتش کنه.
راهپیمایی lgbt ال ای زندگی لویی رو عوض میکنه.اون شخص خاصی رو ملاقات میکنه که اونو از یه دعوای هموفوبیکی -که لویی نمیخاست حتی توش باشه- نجات میده.
هری ولویی بهشون انتقاد خواهد شد و بهشون خواهند خندید، اما کسی نمیتونه جلوی قلبشو بگیره وقتی کسیو میخاد...حتی اگه اونا سعی کنن احساساتشونو انکار کنن.
YOU ARE READING
Can't feel my face (l.s persian translation) [Completed]
Fanfiction" من گی نیستم! " به پاپاراتزیایی که دورم جمع شده بودن با داد گفتم. " بیخیال هری ، ما عکسارو دیدیم! " یکی از پاپا داد زد. " اون فگوت منو بوسید! " قبل از بوق زدن ماشین منم با داد بهش گفتم. اونا نمیتونن بدونن،من ضعیف دیده میشم و نمیتونم اینجوری باشم ن...