دید لویی :
" من نگرانم " من گفتم و وارد جمعیتی شدیم که مردم لباسای رنگین کمونی پوشیده بودن.
" اروم باش ، یه نفس عمیق بکش ، سعی کن لذت ببری " سلین بهم گفت دستاشو رو شونه هام گذاشت و بهم نگاه کرد.
سرمو تکون دادم و یه نفس عمیق کشیدم.چشمامو بستم و نفسمو بیرون دادم.
" اوکی " گفتم یکمی اروم شدم.
" بیا بریم خوش بگذرونیم " سلین با یه لبخند بزرگ بهم گفت.
~~~~~" کجایی ؟ " به سلین پیام دادم.اون ده دقیقه پیش تنهام گذاشت و من تنها موندنو دوست ندارم.
به گوشیم خیره شدم و منتظر جوابش موندم." لویی ؟! " سرمو بالا اوردم و برگشتم...جیک اونجا بود.
" جیک " گفتم و بهش لبخند زدم.
"از کی اینجایی ؟ " جیک ازم پرسید و منو برای یه بغل گرم سمت خودش کشید.
" دو ساعت...ده دقیقه س که دوستمو گم کردم " بهش گفتم.
" عالیه .... تو میتونی حالا بامن بیای ! " جیک بهم گفت و لبخند زد.
" سرمو تکون دادم و باهاش بین جمعیت رفتم.دخترا دست همو گرفته بودن و پسرا هم بغل هم بودن ( یجورایی حالتی که دستشون رو شونه طرف انگار )
" شما همتون به جهنم میرید! " سرمو چرخوندم تا به اون معترض که مخفی شده بود نگاه کنم.
" ولش کن " جیک بهم گفت و انگشتاشو بین انگشتام لغزوند.
من به پایین و به دستای بهم قفل شدنمون نگاه کردم و اروم لبخند زدم.
" لویی ؟ " جیک گفت و سرمو اوردم بالا.
" بله ؟ " جوابشو دادم و گونه هام داغ شدن.
" من واقعا ازت خوش......" گوشی جیک شروع به زنگ خوردن کرد جیک از جیبش بیرون کشیدش و جواب داد.
" مامان ؟ چی شده ؟ چرا گریه میکنی ؟ " جیک پشت سرهم میپرسید.
" الان میام " جیک گفتم و قطع کرد.
" من باید برم بعدا بهت پیام میدم " جیک قبل از رفتنش بهم گفت.
اون چی میخواست بگه ؟؟؟
یه نفس عمیق کشیدم و به راهم ادامه دادم.دوباره دنبال سلین گشتم اما اون انگار اصلا وجود نداشت.
" فگووت! " تنها چیزی بود که شنیدم قبل از اینکه رو زمین بیفتم و داغی و درد رو رو گونه م حس کنم.
به بالا نگاه کردم که کسی که منو زد رو ببینم.سعی کردم که از روی خودم بلندش کنم اما اون خیلی سنگین بود." هیییی ! " چیزی که قبل از اینکه اون مرد از روم بلند شه شنیدم و بعدش خودمم یهو به بالا کشیده شدم و بلند شدم.
YOU ARE READING
Can't feel my face (l.s persian translation) [Completed]
Fanfiction" من گی نیستم! " به پاپاراتزیایی که دورم جمع شده بودن با داد گفتم. " بیخیال هری ، ما عکسارو دیدیم! " یکی از پاپا داد زد. " اون فگوت منو بوسید! " قبل از بوق زدن ماشین منم با داد بهش گفتم. اونا نمیتونن بدونن،من ضعیف دیده میشم و نمیتونم اینجوری باشم ن...