دید لویی :" سلین گوشیمو ندیدی ؟ " من پرسیدم وقتی که داشتم تختشو میگشتم.
" اخرین بار کنار بالشت صورتی دیدمش " سلین از حموم داد زد.
همین الان اونجارو گشتم ، اهی کشیدم و بالشتو کنار زدم. گوشیم اونجا بود.
" پیداش کردم! " داد زدم وقتی تو دستم گرفتمش.
شاید این یه نشونه س که باید عینک بزنم؟!
اما من تازه چندماه پیش چشمامو چک کردم.چه مرگته لویی؟
" مامانت چطور بود؟ " پریدم و برگشتم سمت سلین که داشت از حموم با یه حوله دورش بیرون میومد.
" حالش بهتر شده، اون لباسای لعنتیتو بپوش !! " من بهش گفتم و سرمو براش تکون دادم.
سلین خندید و به سمت کمد بزرگ لباساش رفت.پدر سلین مدیر عامل یه شرکت بزرگ تو ال ایِ و اون پولداره!
پدرش تقریبا هیچوقت خونه نیست.اون زیاد به سفرهای کاری میره. اون مرد خوبیه و مارو قبول کرده...سلین بایسکشواله و من گی.
" دو روز دیگه لو! " سلین از توی کمدش داد زد.
اه. روز راهپیمایی. این سومین باریه که من میرم.هر سال فوق العاده و عالی بوده.همه خیلی مودب و مهربون بودن.
" ممکنه امسال برای خودم یه دوست دختر خوشگل پیدا کنم! " سلین گفت.
" ممکنه امسال برای خودم یه دوست پسر خوشگل پیدا کنم! " من گفتم ادای سلین رو دراوردم.
" میدونی که خیلی دیوثی؟ " سلین گفت وقتی از کمد بیرون میومد.
" اما تو عاشقمی " من گفتم و بهش یه لبخند مظلومانه زدم.
"تو خواب ببینی " سلین اذیتم کرد و چشماشو برام چرخوند.
نفس نفس زدم و سینمو چنگ زدم.لب و لوچه م افتاد و سلین خندید و منو برای یک بغل سمت خودش کشید.
" لویی ویلیام تاملینسون میدونی که من با تمام قلبم عاشق توِ رو اعصابم! " و فشارم داد.
" داری منو میکشی ! " داشتم خفه میشدم و برای هوا نفس نفس میزدم.سلین خندید و ولم کرد.سرمو براش تکون دادم.
" تو ترسناکی! " بهش گفتم و پوزخند زدم.
" ممنونم " گفت و موهای بلوندشو کنار زد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~" تاملینسون میتونم باهات صحبت کنم؟ " من به سمت میز استادم رفتم.همه از کلاس رفته بودن.
" بله اقای رایلی ؟ " من پرسیدم.یعنی تو دردسر افتادم؟؟!
" من دیدم که بعضی سوالا رو توی امتحان جواب ندادی؟!! " اقای رایلی از من پرسید و یک ابروشو بالا داد.
أنت تقرأ
Can't feel my face (l.s persian translation) [Completed]
أدب الهواة" من گی نیستم! " به پاپاراتزیایی که دورم جمع شده بودن با داد گفتم. " بیخیال هری ، ما عکسارو دیدیم! " یکی از پاپا داد زد. " اون فگوت منو بوسید! " قبل از بوق زدن ماشین منم با داد بهش گفتم. اونا نمیتونن بدونن،من ضعیف دیده میشم و نمیتونم اینجوری باشم ن...