"ادلاین"
صدایی ماریا تو راهرو پیچید اما ماریا منتظر حواب بود اما فقط سکوت شنید اهی از کلافگی کشید
*ادلاین*(داستان از دید ادلاین)
"زود باش ادلاین "
زین با صدای بمش خطاب به خواهر کوچکش گفت
ادلاین با شمشیر چوبیش به سمت زین حمله کرد
اما زین سریع جا خالی داد
ادلاین همیشه میخواسته برادر محبوبشو شکست بده
اما اون نمیتونست بهترین مبارز رو تو کل جهان و شکست بده
این برای ادلاین یه رویای بزرگ بود"ادلاین"
صدای داد ماریا باعث شد که ادلاین شمشیر چوبی شو پایین بیاره و به مادر عصبانیش نگاه کرد
ماریا به زین و ادلاین نزدیک شد"ادلاین باید بیای حاضر بشی
تو میتونی بعدا اون کارو انجام بدی"ماریا به زین نگاه کرد
بچه ی نامشروع همسرش
اون برای ماریا بدترین شکست زندگیش بود"زین من میرم اما بازم باید بهم شمشیر بازی رو بهم یاد بدی"
"چشم خواهر کوچلو "
*
*
*
"مادر خسته شدم "
"ادلاین تو باید خوب باشی"
"کسی که باید خب باشه الکساندرا هست نه من ...من قرار نیست با پرنس ازدواج کنم "
"ادلاین بیا اینو بپوش"
ادلاین اهی از ناامیدی کشید
انگار مادرش کر شده بود"مادر من دیگه بزرگ شدم خودم میتونم لباسمو انتخاب کنم"
"ادلاین تو 13سالته فقط"
"اما صورتمو بدنم انجور نشون نمیده"
"مهم سنه"
صورت ادلاین بیش تر به یه دختر 16،17 ساله میخوره تا یه دختر13ساله...
"ادلاین"
ادلاین دیگه از اسم خودشم متنفر شده بود
اون امروز هزاربار این اسمو شنیده بود"چیه الکساندرا "
او با عصبانیت خطاب به خواهر بزرگ ترش گفت
"با من درست حرف ...من خواهر بزرگترتم"
"فقط سه سال"
اون زیر لب زمزمه کرد
اون دوست داشت فقط سه سال زود تر به دنیا میومد که از زیر دستور های خواهر بزرگ ترش خلاص بشه"چی میخوای الکساندرا"
"بیا تو اتاقم"
اون با الکساندرا داخل اتاق اون شد
الکساندرا دوتا لباس برداشت وبه ادلاین نشون داد
اون همیشه درباره ی لباس یا ارایش و... دیگه از ادلاین کمک میگرفت بنظر الکساندرا چیزهایی که مادرش انتخاب میکنه افتضاحه"کدوم خوبه؟"
"اینا لباس های کاترین نیست؟"
"چرا..این لباسا تو اتاق خاک کردن الکی...پس بهتره یکی استفاده کنه"
"چرا انقدر برات مهمه ی توجه ها برای تو باشه"
الکساندرا جواب این سوالو میدونست اما نمیخواست باور کنه
اون نمیخواست که باور کنه خواهر کوچیکش از اون زیبا تر بود اون نمیخواست باورکنه که همه به خواهر کوچیکش توجه میکنن ...
اون سال ها گذشت اون فقط میخواست به پرنس رویاهای خودش برسه !!!

ŞİMDİ OKUDUĞUN
KING👑🔞
Hayran Kurgu_به من نزدیک نشو "تو نمی تونی به من دستور بدی من پادشاه تو هستم...من کسی هستم که باید بهت دستور بدم "