14

613 206 19
                                    

"عمو" هجده ساله که شد نتوانست بند و محدودیت را تحمل کند.کوله بارش را بست و بی خبر رفت.
طوری رفت که انگار برادر دوازده ساله اش چشم به راهش نیست.
انگار که او برای برادرش، پدر نبود.
طوری رفت گویی مادربزرگ اشک نمی ریخت.
انگار که او تنها نان آور خانه نبود.

"عمو" رفت.بی آنکه جایی برای رفتن داشته باشد.

GrandMaWhere stories live. Discover now