طبق معمول با روی صحنه اومدن هری برای معرفی آخر اجرا صدای جیغ و سوت تماشاچیای دختر زمین سن رو لرزوند و هری طبق معمول کوتاه و رسمی با اخم همیشگی روی پیشونیش تعظیم کرد و از صحنه خارج شد.به زینی پیوست که به کمک نایل تند تند گریمش رو پاک میکرد و نیم تنه و ساپورت تنگ بالش روبا تیشرت قرمز رنگ منچستر یونایتد عوض میکرد . به محض ورود هری به سالن تیشرت تقرمز دیگه ای رو به سینه ی هری کوبید .
زین در حال پاک کردن خط چشمش با خنده پرسید:
-هی استایلز فک میکنی میتونی هندلش کنی؟
هری با خونسردی بدون نگاه کردن زین دکمه های پیرهنش رو باز کرد و دستش رو به علامت «چی رو» توی هوا چرخوند.زین:یه شب دوری از اون کتای کزایی گوچی رو
هری که از پوشیدن تیشرت فارغ شده بود سرش رو تند تند به طرفین تکون داد و در حال روشن کردن رول های دست ساز منچستریش از بین لب های قفل شدش جواب داد:-اشتباه نکن زک...من قرار نیس اونارو از خودم دور کنم
و پالتوی رسمی گوچیش رو تنش کرد .
زین که با دیدن اون تیپ قناص بینیش رو چین داده بود گفت : این فقط...یکم...مثل اینه که با کتونی لباس عروس بپوشی...
هری در حالی که موهاش رو محکم پشت سرش میبست با سیگار گوشه ی لبش نا مفهوم جواب داد:
who cares?مکالمشون با جیغ های سراسیمه و نا مفهوم لویی قطع شد در حالی که وسایل گریم رو توی کیف نایل میچپوند و کت مخملی دنباله دار رهبر ارکستر هم تیمیش لیام رو با تیشرت آبی رنگی مثل مال خودش عوض میکرد به غر زدناش ادامه داد، پسرا حقیقتا نفهمیدن لویی اون لحظه با موهای به هم ریخته و لپای گل انداخته از استرس چی میگه، اما کلمه های از قبیل«foock»«late»«hurry up»از بين جيغ هاش باعث شد همه به ساعتشون وحشت زده نگاه كنن و براي دير نرسيدن ٥ نفري تاكسي بگيرن.
موقع سوار شدن ليام اول از همه صندلي جلو رو تصرف چ كرد و سه نفر ديگرو با استايلزي كه به زور توي ٢ تا صندلي هم جا ميشد در صندلي يك وجبي عقب تنها گذاشت . به محض سوار شدن هري متوجه شد كه بايد كاملا قوز كنه تا سرش به سقف ماشين برخورد نكنه، البته نميشه گفت توي دستانداز ها خيلي موفق بود...
پاهاي هري به قدري جا ميگرفتن كه لويي نصف باسنش رو روي پاي چپ زين و نصف دیگش رو روی پاي راست نايل گذاشته بود.
توي هر پيچ يا دست انداز علاوه بر صداي كوبيده شدن سر هري به سقف و صدای آهنگ آسیایی راننده تاکسی آسیایی صداي ناله ي ناراضي لويي و «فوک» گفتن های متدوامش توی فضا اکو میشد .نایل:مشکلت چیه داداش؟
لویی با صورت جمع شده به نایل نگاه کرد ، نگاهشو از نایل گرفتو دوباره با همون صورت جمع شده به طرفش برگشت.
لویی:فقط حس میکنم دارم توسط یه پاگنده «زانو» میشم.
نایل لبش رو کج کرد و پرسید:
-زانو میشی ؟؟
زین در حال نگاه کردن از پنجره به بیرون با بی خیالی جواب داد :
-ورژن زانوی انگشت شدن
نایل:وایسا ببینم تو چرا باید معنی این کلمرو بدونی ؟
زین:خوب منو لیام فقط...یکم ماجراجو و تنوع طلبیم .
لیام در حالی که آرنجش رو به طرز مسخره ی چرخونده بود سعی میکرد دستش رو برای های فایو دادن به زین برسونه
لیام:that's ma boy
YOU ARE READING
Delirium[L.S]
Fanfictionجام ها خالي...پر از تلخي هوشياري در قهقراي تلخند ...مغروق رقصان در ساحل ...جام شراب هستيِ مملو از نيستي...بي قراري عاجزانه براي عطر ساغر ... با طمأنينه تر از شبح اپرا براي هم آغوشي با تابوت ...ساقي منجي تر از تلالو زمرد انگشتر معبود ... با خوني به...