صدای سوختن آوند های لاله هندی قرمزش از بوی گند سوختگی رگ برگ های ظریفی که حالا بوی ته سیگار ریچموند میدادن حال به هم زن تر بود.
نگاه از سر تعجب و خشمی که به هری انداخت حتی توجه پسر قد بلند رو جلب نکرد، مخصوصا حالا که حاله ی دودی که دور صورتش بود طیف سبزی دو چندان شده ی چشم هاش رو مثل منشور تجزیه میکرد.
اما حتی این رنگین کمان زاییده شده از دود سیگار هری مانع بیرون کشیدن سیگار از بین لبهای استایلز توسط لویی نبود:
-دِ فاک هری؟ ریدی به خریدم!
هری نگاه از گوشه چشمی به گلبرگ های زرشکی شده ی لاله هلندی لویی توسط ته سیگارش انداخت و بی تفاوت شونه هاشو بالا انداخت:
-پولشو بدم میکشی بیرون؟لویی ناباور سری تکون داد و لاله ی نه چندان ارزون قیمتش رو با گلدون زرورق پیچش توی سطل پرت کرد.
بد خلقی های هری دوباره شروع شده بود و کل روز با بی توجهی هاش باعث دو چندان به نظر اومدن گرفتگی آسمون آمستردام میشد.
پوزخندی زد و سرش رو با تاسف تکون داد. نکنه انتظار داشت مثل
"the fault in our stars " وسط خونه ی آن فرانک ازش لب بگیره؟
قار و قور شکمش رو نادیده گرفت و سعی کرد به هریی که تقریبا با عابری که اتفاقی بهش برخورد کرده بود گلاویز شده بود بی توجهی کنه.بعد از چند لحظه که تاخیر هری رو طولانی حس کرد ، در حالی پیداش کرد که توی یک کوچه ی فرعی تنگ و تاریک میپیچید.
تنها صدایی که شنیده میشد صدای پسر بچه های ی مو قرمزی بود که جلوی در خونه ها چمباتمه زده بودند به آلمانی پچ پچ میکردن .
از توی بالکن های مشرف به کوچه بوی سوختگی چربی خوک میومد و آبراهه ی چرک آب و کف خاکستری رنگی به سمت جوی جاری بود ،
هری جلوی در قرمز رنگ و پوسیده ی کافه ی کنج کوچه مکثیکرد و با مردی که بینیشو با سر و صدا بالا میکشید و دستمالی که پیشخون رو باهاش پاک کرده بود دور دستش میپیچید احوال پرسی احتمال خشکیکرد.
در بدو وارد شدن لویی پشت اقدام هری صحنه ی ضیافت های وایکینگ ها توی سریال های نروژی براشتداعی شد...مردهای غول پیکری که مست و پاتیل آواز میخوندن ...ماگ های آبجویی که به هم برخورد میکرد کف ازش سرریز بود...لویی خودش رو کناری جمع کرد و قبل از چین دادن بینیش کنار هری رو به روی آتیشنشست . به هری که یدونه رام (عرق نیشکر) سفارش داده بود خیره شد ...که دکمه های بالاییش رو باز میکرد و کش قوس شدیدی که به گردنش داد آمیخته با گردی چشماش باعث شد توی اون نور شبیه ولدمورت به نظر بیاد.
لویی:هری اینجا چه جهنم دره ایه ؟
هری گلوش رو صاف کرد و مقداری از زیتون رو مزه مزه کرد :
-اوه...دوسش نداری کیتن؟
سرشو خم کرده بود و نرم شدن چشماش به وضوح توی صورت لویی انعکاس پیدا میکرد
لویی:نه
لباشو جمع کرده بود و سعی میکرد با بازی کردن با نقطه ضعف هری کاملا کنترلشو به دست بگیره و داشت فک میکرد که میکرد که میو میوی نامحسوسی بکنه که میز زیر آرنجش لرزید :
هری:good,cuz i don't give a shit lou you can jus
Fuck off
BINABASA MO ANG
Delirium[L.S]
Fanfictionجام ها خالي...پر از تلخي هوشياري در قهقراي تلخند ...مغروق رقصان در ساحل ...جام شراب هستيِ مملو از نيستي...بي قراري عاجزانه براي عطر ساغر ... با طمأنينه تر از شبح اپرا براي هم آغوشي با تابوت ...ساقي منجي تر از تلالو زمرد انگشتر معبود ... با خوني به...