(ازدید سوم شخص)
لیام کاملا تو بغل زین فرو رفته بود و به تلویزیون خیره بود.
خب تا اونجا نسبتا عادی و خوب بود. ولی متاسفانه قسمت بعدی و اخر فیلم چیز خوبی نبود و سرفه های یهویی زین هم گواه بر این میداد که کاملا یادشه ولی هیچ کدوم قدمی برای قطع کردن فیلم برنمیداشتن.-توی فیلم-
زین دوربینو گذاشت و ریز خندید.
زین: خب من شرط بندی رو باختم و لیام الان میخواد به صورت بی دی اس ام ممو بفاکه ولی هاهاها خیالی باطل من میخوام کاری کنم که به ددی التماس کنه و این فیلمو ضبط میکنم تا هیچ وقت یادش نره.دوربینو قشنگ تنظیم کرد و لیامو صدا کرد.
زین: لیام جاننن ، لیوممم ، لیووومممممم
ددی جان کجایی پسسس.لیام در حالی که دستش چندتا وسیله بود توی اتاق اومد.
زین با چشای گرد شده به لیام زل زده بود.
زین: ریلییییی لیام ریلی تو میخوای اینکارو کنی؟؟!لیام خیلی جدی وسایلو روی پاتختی گذاشت و دستشو رو کمر زین کشید.
لیام: جا دست و پا رو تخت بیبی بوی.
زین که موقعیتو خطرناک دید دور زد تخت و تا حدودی از دست لی فرار کرد.
زین: لیام این چیزای خطرناک بزار کنار عزیزم اگ تدی خوبی باشی قول میدن اروم بفاکت بدم.
لیام: خیلی پرویی بیبی بوی تو شرط بستی و مدارک موجودو بدوووو چهار دستو پاااا بیبی.
زین قیافشو مظلوم کرد و لباشو اویزون کرد.
زین: یعنی هیچ راهی نداره ددی؟؟لیام مطمئن نیشخند زد
لیام: نوچ به هیچ وجه زینی گوگولی.زین اروم اروم لباساشو در می اورد و لیام با نگاهش داش بدن زینو قورت میداد.
زین اروم اروم سمت دوربین قدم برمیداشت که قطعش کنه. در صدم ثانیه لیام متوجه شد و دویید سمت و دوربینو گرفت و خندید.
لیام: خب کیتن کوچولو پس داشتی کلک بازی در میاوردی اره بیبی؟؟!لیام دوربینو قشنگ تنظیم کرد و رفت سراغ زین و پرتش کرد رو تخت
-زمان حال-
لیام به سختی نفس میکشید و عملا یه چیزی اون پایین اذیتش میکرد و زین دندوناشو محکم رو لباش فشار میداد تا صداش در نیاد.
درسته الان دوتا مرد بالغ هستن ولی خب این مسائل سن و سال نداره.
صدای وحشتناک بوسیدن خیس و ناله ها از تی وی میومد تا حدود زیادی کنترل بدن دو نفر رو گرفته بود.
لیام طاقت نیاورد و از بغل زین جدا شد. و به نیم رخ زین نگاه کرد. محکم لباشو گاز گرفته بود پیشونیش کمی عرق کرده بود.
زین یهو بلند شد و به اشپزخونه رفت، یه بطری بوربن برداشت و اومد کنار لیام نشست ، درشو باز کرد کمتر از نیمی ازش رو سرکشید.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
two girls [Ziam]
Hayran Kurguدو دختر که باعث برگشت عشق قدیمی میشن توضیح خاصی ندارم بخونین ❤