Part2

375 45 3
                                    


د.ا.ن لو💙
فاک داشتم از ذوق جر میخوردم زینم هر چند دقیقه یه بار مشکوک نگام میکرد..مطمینم از ماشین خوشش میاد از همون موقع که برق چشماشو وقتی که طرح اولیه ماشینو دید،دیدم طرحو به عشق زی و با توجه به سلیقش کامل کردم
ز_لووووویییییییی
ل_چته گاو؟؟
ز_گاو منم یا تو که مث دخترای سیبیلوی تازه به بلوغ رسیده یهو میری تو فاز بقال سر کوچه و لبخند میزنی؟!
ل_ددچ من گاو اصن..راتو برو من جوونم هزارتا آرزو دارم میخوام سالم برسم
چپ چپ نگام کردو مشغول رانندگیش شد یکم که گذشت پرسیدم
ل_خب حالا چرا صدام کردی؟
نگاه کوتاهی بهم انداختو دوباره به جلوش نگاه کرد
ز_نظرت در مورد آدم ربایی چیه؟؟یعنی....پوففففف..چطوری بپرسم فک نکنی اسکولم؟!
یکم سرشو خاروند و کلافهبهم نگاه کرد باز به جلوش,خیره شد
ز_راستش چند شب پیش یه فیلم دیدم طرفو دزدیدن خیلی ترسیده بود بعد از اون موقع از بقیه میپرسم این سوالو
ل_که چی؟؟اگه دزدیده شم چه حسی خواهم داشت؟؟
خندیدم
ل_تا وقتی که تو پیشمی من از هیچی نمیترسم(نااببسبمنکمکثدمذ💙💛)
دستشو کشید رو سرمو با یه لبخند قشنگ گفت
ز_داداش فسقلی خودمی که
بعد از حدود ۳_۴ دقیقه رسیدیم عمارت ظاهرا همه مهمونا اومده بودن..مهمونامون شامل دوستامون تو دانشگاه،دوستای خانوادگی ما که همه جووناشون با زینم رفیق بودن البته یه چندتاییشون اون موقع که بچه بودیم برای زین قیافه میگرفتن یه بار که ۱۰ سالم بود یکیشون به زین گفت بچه گدا منم کشوندمش حیاط هولش دادم تو استخر!لازمه بگم وسط زمستون بود و دختره مث سگ سرما خورد بعدشم من بدبخت تنبیه شدم؟!از همون موقع دیگه از کسی حرف مفت نشنیدم...
*******
د.ا.ن زین💛
"تا وقتی که تو پیشمی من از هیچی نمیترسم"
لعنتی این جمله همش تو سرم تکرار میشد..لویی نمیدونه با همین یه جمله ترس منو از ازدست دادنش بیشتر کرده..به پسره جذاب چشم آبی کنارم که در حال خوش و بش با مادرش بود نگاهی انداختم تو اون شلوار جین تنگ مشکی با تیشرت ساده ی سفید که روش یه کت تک مشکی پوشیده بود و یه دکمشو بسته بود عالی شده بود..لویی آرزوی هر دختریه
هری_تو چی زین؟؟
هری یکی از بچه های ترم آخر موسیقیه که جدیدا زیاد دور و بره لوییه(😐).. از فکرام کشیدم بیرون
ز_چی؟؟
نایل_ولش کنید هنوز تو کف ترساس
با یاداوری اون دختر پولداره چاق نچسب که موقع تبریک تولدم صداشو شبیه اردک کرده بود و فکر میکرد خیلیم نازه ناخوداگاه بینیم چین افتاد!
لویی قهقهه زد
ل_نایل یه امشبو کرم نریز خا
ن_نعععع اصن حرفشم نزن که ناراحت میشم هدف خدا از خلقت من به فاک دادن مخ این گوسالس...بعدم چند بار ابروهاشو بالا پایین کرد...شیطونه میگه بزنم مث تف بچسبه به زمین با کاردک جمش کنن
ل(با خنده)_خیلی خوب بسه بریم زی کیکو اوردن
با لو به سمت میز بزرگی که کیک روش بود رفتیم با دیدن عکس روی کیک چشمام تا اخرین حد ممکن گشاد شد
ینی اگه بگم قلبم افتاد تو شرتم دروغ نگفتم با اخم برگشتم نگاش کردم دستاشو پشتش برد و لباشو تا حد امکان کش داد
ل_اخم نکن دیه شکار لحظه هاس خاطره میشه عشق دیرینه ی من
بعدم لپمو گرفتو کشید..خودمم خندم گرفت عکسه مال هفته ی پیشه که بعد از دانشگاه از خستگی خوابم برده بود دهنمو باز کرده بودم اب دهنم اویزون بود باز خوبه خروپف تو عکس معلوم نمیشه!
در طول جشن اتفاق خاصی نیفتاد فقط بعضی وقتا هری زیادی با لو احساس صمیمیت میکرد و من از حسودی میپریدم وسط حرفاش(😂)
ساعت حدودای ۱۲ نیمه شب بود که نوبت کادو ها شد مامان و بابا برام یه کت اسپرت مشکی گرفته بودن..مستر تاملینسون و همسرش جوانا که من مامان صداش میکردم بهم  یه ادکلن فرانسوی دادن..هری ساعت شیکی داد و نایل برام یه جین لباس زیر در طرح ها و رنگ های مختلف گرفته بود(😐)
بقیه هم که مهم نیستن نوبت لویی بود تا هدیشو بده...
********
د.ا.ن لو💙
خب دیگه نوبت منه نایل در گوشم گفت همه چی اوکیه
ل_خب زی پاشو بریم حیاط کادوتو بدم
گیج نگام کردو رفت سمت حیاط من و مهمونام پشتش راه افتادیم قبلن به نی گفته بودم نامحسوس فیلم بگیره زین جلوی زیکواد مشکی متالیک(زیکواد اسم ماشینس که طرحشو کشیده😐اسمشو بخاطر زین گذاشته و در ضمن اسم جدیدی به ذهنم نرسید🖕) که رو سقفش یه پاپیون بزرگ قرمز بود خشکش زد..خندیدمو رفتم کنارش
ل_ببخشید که این جبران حتی نصف محبتاتم نیست برو(bro)
نگاهم کرد برق اشکو تو چشماش دیدم
ز_لویی
پلک زد و یه قطره اشک از چشمش افتاد پایین
ز_این برام خیلی زیاده چرا همچین کاری کردی؟
ل_یکی از قشنگ ترین و مقدس ترین حسای دنیا عشق بین برادراس مهم نیست که از یه خون نباشن مهم پیوند خونی بینشونه اینکه یکی موقع برداشتن اولین قدم تو یک سالگیت دستتو تو دستای کوچولوش بگیره تا نیفتی اینکه وقتی پات زخمی شد پابه پات گریه کنه و رو زخمتو ببوسه تا شاید دردش کم شه اینکه وقتی رفتی مدرسه نذاره گنده لاتا حتی یه خراش روت بندازن و بهت زور بگن ولی سر خودش بشکنه..به نظرت یه چند تا تیکه آهن میتونه جای اینارو بگیره؟!
خندیدمو لپشو که رد اشکش روش بود بوسیدم
ل_دوست دارم زین مالیک
بلند داد زدم
ل_دوست دارم بهترین برادر دنیاااااا
صدای دست زدن مهمونا بلند شد اون وسط نایل داشت سوت میزد نگام افتاد به هری که داشت با لبخند نگام میکرد تا نگامو رو خودش دید چشمک زدو به حای دیگه ای خیره شد
ز_خب خب بسه دیگه...ساااااکتتتتت...هیششششش..ای بابااااا خفه شید دیگهههه
با داد اخرش بچه ها ساکت شدن
ز_گایز مرسی که اومدین حالا شرتون کم برید خونه هاتون من میخوام برم دور دور
نایل دستشو انداخت دور شونه زینو گفت بریم..زین دست نایلو از استینش جوری که انگار دم موشو گرفته از رو شونش برداشت انداخت پایین
خندیدمو به نی گفتم تو بمون به شکمت برس مام زود برمیگردیم..با زین راه افتادیم سمت زیکواد امشب تا صبح تو خیابونا پلاسیم
د.ا.ن لیام پین
جیمز_خب چیشد؟؟
نفسمو با صدا دادم بیرونو به پشتی صندلیم تکیه دادم
لی_نشد..تاملینسون نگهبانارو زیاد کرده پسرخوندش هیچوقت تنها نیست..باید حساب شده بریم جلو نباید مو لای درز کارمون بره تو تاملینسونو تهدید کردی و با به جا گذاشتن یه رد کوچیک از خودمون پای پلیس به کارخونه باز میشه همینطوریشم اوضاع خرابه
ج_قیمت تولیدات داره روز به روز بیشتر میشکنه..من دارم اعتبارمو از دست میدم و در الان تنها چیزی که برام مهمه دو سه تا طرح تاپو عامه پسنده که اون پسربچه باید بهم بده بعدشم بنگ
وبا دستش ادای شلیک کردنو دراورد
ج_دیگه اینکه اونو چجوری میاری پیشم به خودت مربوطه
نگاش کردم از رو کاناپه ی چرم مشکی بلند شد اومد جلوم خم شد روبروی صورتم
ج_فک کردی تا حالا چطوری Golden chariot رو یه برند به نام نگه داشتم؟!برای یکی از بهترینا بودن باید بها بدی..هرکس یه جور بهاشو میده یکی مثل تاملینسون جون میکنه
تک خنده کردو ادامه داد
ج_یکیم مثل من سر اونایی که میخوان جلو بزننو میکنه زیر آب تا برن بهشت
صاف وایساد و کراواتشو مرتب کرد رفت سمت در سالن
لی_یکم بهم وقت بده دارم روش کار میکنم
ج_تو پسر منی پس ناامیدم نمیکنی
از سالن خارج شد..لحنش هشداری بود یعنی اگه موفق نشم بگا میرم
گوشیمو برداشتم  شماره روبی رو گرفتم
روبی یکی از هزاران کساییه که تو دیپ وب فعالیت میکنه باهاش تو ماجرای زیر آب کردن سر یه خبرنگار اشنا شدم طفلکی زیادی فهمیده بود
روبی_چیشده پین باز باید بگردم بیبی بوی پیدا کنم برات؟!
خندیدم
لی_نه فعلا از جدیده راضیم اگه سرکشی های بی نتیجشو نادیده بگیرم البته..برای کار دیگه تماس گرفتم
روبی_امیدوارم ارزش گرفتن وقتمو داشته باشه چون یکی اینجا با دست و پایی که دقایقی پیش قطع شدن داره نفس میکشه و میخوام لطفم شامل حالش شه و خلاصش کنم!
لی_داره!لویی تاملینسونو که میشناسی؟
ر_خب؟

خب من هر سه تا پارتی که تو تل میذاشتمو اینجا یه پارت کردم چون خیلی کوتاه بودن
و اینکه ووت و کامنت یادتون نره
فقط یه چیزی این عکس زینو بدون تتو متصور شید
عاشق همه پرتقالا:
zOrO

My brother[L.S][Z.M]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang