کارگاه نایل هوران در حالی که پرونده رو توی دستش گرفته بود ، پشت هم نفس های عمیق می کشید
داشت خودش رو آماده می کرد برای اتفاقاتی که قرار بود داخل اون اتاق بیوفته
در رو باز کرد و وارد اتاق مشترک خودش و همکارش شد
لیام نگاهش رو ار مانیتور گرفت و به نایل نگاهی انداخت
دو سالی بود که با هم همکار بودن و این وسط دوست های صمیمی ای هم برای هم شده بودنلیام : گرفتی تمام مدارک رو؟
نایل سرش رو تکون داد و در رو پشت سرش بست
نایل : آره
لیام دستش رو به سمت نایل دراز کرد تا پرونده ی گزارشات رو ازش بگیره
نایل : یه فرقی داشته این بار لیام
لیام : چه فرقی؟
نایل نفس عمیقی کشید قبل از این که پرونده رو به دست لیام بده
نایل : یه مضنون احتمالی داریم
لیام با کنجکاوی پرونده رو باز کرد و اول نگاهی به گزارش های صحنه ی جرم کرد و عکس ها رو با دقت بررسی کرد
نایل : توی یکی از دوربین های مدار بسته یکی رو گرفتن که ممکن مجرممون باشه
لیام : یعنی می خوای بگی بعد این همه مدت بی نقص انجام دادن جرم هاش الان گند زده؟
نایل : یه جورایی
لیام صفحه رو برگردوند و نگاهی به تصویر های دوربین مدار بسته انداخت
لیام : صورتش معلوم نیست که.. یا از پشته یا صورتش رو با دستش پوشونده
نایل دستش رو روی میز لیام گذاشت و بهش تکیه داد
نایل : تتو های روی دستش چیزی نیست که همه جا پیدا شه و این که یه عکس دیگه هم هست. توی صفحه ی بعده فقط لیام زیاد شوکه نشو
لیام : با چهار تا تتو که نمیشه مجرم رو پیدا کرد نایل! یه چیزی میگی...
لیام با دیدن عکس توی صفحه ی بعد ساکت شد
نایل با نگرانی لیامرو صدا کرد
نایل : لیام؟
لیام سرش رو بالا آورد و به نایل نگاه کرد
لیام : این که .. این که
نایل : تو هم همینفکر رو میکنی؟
لیام دستی به چونه اش کشید و ناباور دوباره به عکس نگاه کرد
لیام : امکان نداره نایلر .. این نمی تونه زین باشه! تو که زین رو میشناسی نای
نایل سرش رو تکون داد
نایل : می دونم لیام.. برای همین این عکس ها رو اول برای تو آوردم
لیام دست هاش رو توی موهاش فرو برد و سعی کرد این اطلاعاتی رو که توی ده دقیقه ی گذشته بهش داده شده رو هضم کنه
YOU ARE READING
His Many Selves •| ZIAM |•
Fanfictionزندگی یه کارآگاه جوان با فهمیدن یه راز بزرگ توی زندگی نامزدش برای همیشه عوض میشه!