03.Noah

410 72 12
                                    

4 روز از دیدار دوباره اش با برادرش میگذشت و در کمال تعجب توی این 4 روز برادرش حتی یکبارم نخواسته بود باهاش ارتباط برقرار کنه. به نظر میرسید با دوست جدیدش آقای B حسابی وقتش پر بود، کای حتی نفهمید اون دوتا چطوری انقدر خوب باهم کنار امدن، احتمال میداد دلیلش برگرده به همون چیزی که باعث شده بود چان انقدر سریع اونو قبول کنه، از بین حرفای بکهیون فهمیده بود سهون تصمیم 100% گرفته 13 همین ماه از آب بیرون بیاد

اونروز قرار بود سهون رو به چانیول معرفی کنه، بعد از دوست شدن برادرش و بک انقدر اسم سهون رو جلو چانیول برده بودن که چان به شدت کنجکاو شده بود این برادر کوچیکتر رو ببینه.

محل قرارشون اسکله چوبی کوچیک آخر مسیر پیاده روی بود. جایی که سا‌ل‌ها قبل برای فیلمبرداری یه فیلم ساخته شده بود حالا خیلی وقت بود متروک افتاده بود، تمام نگرانی کای این بود که سهون ممکنه از چان خوشش نیاد یا برعکس، برادرش رو خوب میشناخت کافی بود از چیزی بدش بیاد تا اون چیز مستقیما به تاریخ بپیونده حتی اگه اون چیز کاملا مورد علاقه افراد دیگه بود سهون مطمئن میشد اون از صفحه تاریخ محو بشه و دیگه کسی هیچ خاطره ای ازش نداشته باشه.

---------------------------------------------------

اصلا غافلگیر کننده نبود که بک قبل از اونا اونجا رسیده بود، پاچه های شلوار جینش رو بالا زده بود و پاشو توی آب فرو کرده بود ولی خنده هاش کمی عجیب بود، مرتب پاش رو تکون میداد و میخندید و این از دور به شدت مسخره به نظر میرسید اما همینکه نزدیکتر رفتن کای متوجه سهون زیر آب شد، برادرش دور پاهاش بک میچرخید و خودش به پاهای برهنه اون میزد

از تصور اتفاقی که میدونست به زودی می افته سر جاش ایستاد، سهون یک سال از خودش کوچیکتر بود ولی توی رفتار میشد بگی خیلی خیلی بزرگتر از کای بود، بین برادرا و خواهراشون تنها کسی که همیشه هواشو داشت سهون بود، یکی درست مثل چانیول.

خنده های بک وقتی متوجه حضور اونا شد روی صورتش ماسید و پاش رو یکبار محکم توی آب تکون داد، کای میتونست قسم بخوره اگه خودش همچین کاری با سهون کرده بود حتما کتک مفصلی میخورد ولی حالا بک راحت سهون رو به عقب هل داد و سهون فقط روی آب امد و خندید.

"خب پس این داداشته... خوش قیافه اس..." چانیول با حالت عجیبی حرف میزد یه جوری که کای حس میکرد منظور چان اینکه ‘برعکس تو اون خوش قیافه اس’ برای همین اخماش توی هم رفت ولی جمله بعدی چان کاملا اخمش رو باز کرد "انگار ژن خانوادگیتونه! همه پری‌ها انقدر خوش قیافه ان یا فقط خانواده شما؟" کای نگاه کجی بهش انداخت و بی‌جواب سمت اسکله رفت

بعد از چند دقیقه نگرانیش از بابت سهون دوباره شروع شد اونم بخاطره نگاه های خریدارانه و تیز برادرش به چانیول، بلاخره سهون تصمیم گرفت به حرف بیاد "پس تو اونی..."

Aquamarine | ChanKai Ver [Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt