05.First Kiss

485 67 13
                                    

کورمال کورمال کف زمین دنبال تلفن میگشت، یادش بود که دیشب تلفن رو یه جایی روی زمین دیده، بلاخره دستش به چیزی شبیه به تلفن برخورد کرد، گوشی رو برداشت رو با چشمای بسته گوشی رو روی گوشش گذاشت، ناسلامتی هنوز آفتاب طلوع نکرده بود و قاعدتا هر موجودی باید این ساعت خواب میبود، دوبار دیگه الو گفت ولی چیزی نشنیده، گوشی رو از دم گوشش برداشت و به زور یکی از پلکاشو مجبور به باز شدن کرد، تازه فهمید چرا صدایی نمیشنوه، گوشی رو چرخوند و دوباره روی گوشش گذاشت ولی قبل از اینکه بتونه دوباره بگه الو صدای خواب آلودی با تمام حرص از پشت خط گفت "اوی با تو ام آقای مثلا هیونگ... یکی طلبت کای"

کای به سختی چشم دیگه اشم کمی باز کرد و همزمان با پلک زدن مداوم، صورتشو خاروند، صدا رو خوب میشناخت، صدای سهون بود ولی نمیدونست چرا سهون باید این وقت صبح بهش زنگ بزنه، دهنشو مزه مزه کرد و با صدای شکسته و خفه ای پرسید "باز چی شده... باز مس..."

"یــــــــــــــــا مثلا هیونگمی نباید بگی دردسر امده؟" کای کمی ذهنشو گشت تا بلاخره معنی حرفای برادر کوچکشو فهمید لبخند خسته ای روی لبش نشست، کمی جابجا شد تا راحت تر بشینه، سمت چانیول برگشت که طاق باز روی تختش خواب بود.

لبخندش کمی به خنده های خفه تبدیل شد و پرسید "خوش گذشت؟" حتی از پشت تلفن میتونست چهره وحشتناک برادرشو تصور کنه ولی اذیت کردن برادر کوچکتر همیشه غرغرو و البته پر ادعایی که همیشه سعی میکنه بزرگتر از چیزی که هست خودشو نشون بده لذت بخش ترین تفریح دنیا بود "خب چی شد؟ خونتون هنوز سر جاشه؟"

سهون هوف بلندی کرد و روی کاناپه ای جابجا شد "بعد از پرسیدن 400 مدل سوال عجیب غریب درباره وسایل خونه و گرفتن توضیحات علمی بلاخره با وساطت کیونگسو هیونگ نیم ساعت پیش راضی شد الانم سر جای من تو بغل بکهیون خوابیده"

کای دستشو بالا برد و پشت کتفش رو خاروند و همزمان خندید "کیونگسو هیونگ چی؟"

سهون قدی کشید و جسم بی حرکت گوشه سالن رو نگاهی انداخت بنظر میرسید کیونگسو هم از فرط خستگی خوابیده باشه "خوابه... فک کنم تازه خوابش برده... حالا میشه بگی چرا امده؟"

کای نیشخند شیطانی زد و با جدی ترین لحنی که متونست گفت "امده تو رو برای ازدواج با جانشین قلمرو بوکهان ببره، همون شاهزاده خانم مو نارنجی، یادته؟ همون که نصف شاهزاده ها تو کف..."

قبل از تموم شدن حرف کای سهون با لهجه غلیظی گفت "No Way…" کای اصلا معنی این جمله رو نمیدونست، احتمال داد سهون اینو از یکی از اون فیلمای خارجی که جدیدا تفریحش شده بودن یاد گرفته باشه با حرص گفت "کره ای لطفا"

سهون سرشو تکون داد "تو رو خدا بگو که بهش گفتی من بکی رو با هیچ شاهزاده ای عوض نمیکنم... گفتی مگه نه؟ هیونگ..."

Aquamarine | ChanKai Ver [Completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora