د. ا. ن زین
وارد کلاس انگلیسی شدم. لیام ردیف آخر، نیمکت سوم نشسته بود. وقتی من رو دید لبخند زد و گفت
ل_می گما هر کی میره پیش هری کارش طول می کشه!؟ چقدر دیر کردین! کجا بودید!؟ لویی کو!؟ خنده کوتاهی کردم و بغلش نشستم و گفتم
_اوه لیام چه قدر تند حرف می زنی! الان میان هریو ندیدی شبیه غول خوابیده بود بیدار نمی شد که!
چرا الان بهش دروغ گفتم!؟ حالا بهش می گم دیگه بعدا
_امم... حدس میزنم که نایل الان داره بخاطر این که تو کلاس زیسته غرغر می کنه
با سرش تایید کرد
ل_توش شک نکن... چه زود افراد رو میشناسی
_بله بله... بایدم همین طور باشه.. تازه با اون ولعی که ساندویچش رو می خورد معلومه شکمو هم هست
خنده کوتاهی کرد و بعد گفتل_اخ آخ گفتی.... مثل خرس می خوره... اصلا این بشر سیر نمیشه که.. خب خب... آقا زود شناس بگو ببینم من چجور ادمین!؟ ؟
خب خیلی چیزها داشتم که راجع بهش بگم پس شروع کردم
_ام خب تو.. یک پسر شوخ طبع خرخون هستی... رو درس ریاضی زیادی حساسی و فداکاری(آره میدونی اصلا دهقان فداکاره😑) چون به خاطر نایل از دنیل گذشتی.. بعضی موقع ها هم استرسی هستی... کیوت و باحالم هستی.
بهش نگاه کردم سرش پایین بود. و مثل گوجه قرمز شده بود. وا این چرا همچین شد.. وایسا ببینم نکنه چون بهش گفتم کیوت اینجوری شد
_پس خجالتی هم که هستی
با این حرفم سریع سرشو آورد بالا جوری که صدایش استخون گردنش رو شنیدم
ل_اولا من خجالتی نیستم دوما من خرخونم نیستم فقط رو درسام حساسچون پارسال گند زده بودم تو درسام بعدشم تو هم باید حساس باشی مثلا سال آخره
_باشه باشه خرخون نیستی... ولی... این الان عمه من بود که مثل گوجه سرخ شده بود آخه کیوتی
اینو که گفتم کتاب روی میز و زد تو صورتم خندیدم و بهش نگاه کردم اخماش تو هم بود و لپاش گل انداخته بود ولی لبخند محوی داشتلبخند زدم به خودم قول میدم از این به بعد کیوتی صداش کنم.
می خواستم حرفی بزنم که یهو لویی اومد غل من نشست بعدش هم هری اومد بغل لیام نشست.
لیام رو به هری گفت
ل_امم.... چیزی شده!؟ ه_ نه مگه باید چیزی میشد
لیام شونه هاش رو بالا انداخت.
ل_نه همین جوری
یک آقاعه اومد سر کلاس. و با توجه به حرف زدن بچه ها فهمیدم آقای داگلاس(به جون خودم فامیلیه:/) معلم انگلیسیه. بعد که شروع کرد حاظر غایب کردن همه ساکت شدن.
پنج دقیقه ای از کلاس گذشته بود و آنقدر درس چرت بود که هممون حوصلمون سر رفته بود یواشکی گوشیم و در آوردم و به لی اس دادم
zayn:هی لیام شماره لویی و نایل رو داری
بهش نگاه کردم. صدای ویبره گوشیش اومد چشماش رو درشت کرد و بعد از جیبش گوشیش و در آورد و شروع کرد تایپ کردن
liam:اگر گذاشتی به درس گوش بدم
zayn:نه که تو به این کص شعرا گوش میدی
liam:بی ادب:/
zayn:با ادب شماره هاشون رو میدی
liam:اوک😒
شماره هاشون رو بهم داد منم رفتم به لویی اس دادم
zayn:های لویی. زینم امیدوارم که به درس گوش نمیدادی
بعد از چند دقیقه جوابم رو دادlouis:های. نه بابا کی آخه به اینا گوش میده
zayn: خوبه... می گم چقدر دیر کردین اتفاقی افتاده بود!؟ دلم می خواست از زبون خودش بشنوم البته زبون که نه دستاش(:/) Louis:نه هری بیدار نمیشه!!
zayn:آخه هری که خوابش سبکه
louis:می تونی باور نکنی😑
zayn:ام... میدونی هری بعی وقتی راجع به تو چی می گه
louis:چی میگه
zayn:می گه دلش برای تو تنگ شده
louis:یک دلیل بیار که بتونم باور کنم.
zayn:... به همون دلیلی که من حرفتو باور کردم
louis:پس دروغه
zayn:پس دروغ گفتی
louis:زنگ پیش بیدارش نکردم بجاش یک دل سیر باهاش حرف زدم.... اون کیوت خوابیده بود برا همین روم نشد که بیدارش کنم... منظورم آینه که نتونستم... راجع به خاطراتمان گفتم... گفتم که چقدر دلم می خواد که دوباره با هم.... دوست باشیم!! گفتم که چقدر. عکس اسکرین گوشیش رو دوست دارم
zayn:اسکرین گوشیlouis:اسکرین گوشیش عکس منو خودشه:) zayn:اوه
Louis:اگر حرفهایی که من بهت گفتم رو بری به هری بگی دارم براتتت
zayn:هی لویی راجع به من چی فکر کردی... مگه دیوونه ... عمرا بگم
louis:خب اوکی... ممنون شنونده ی خوبی بودی
zayn:من همیشه به حرف دوستام گوش میدم پسر حالا تا این آقا کچله نفهمیده بریم
louis:گفتی کچل😂محض اطمینان. آقا داگلاس پارسال عین گاو مو داشت وقتی تو اتوبوس ارادو.تفریحی مدرسه خواب بود منو و لیام رو سرش عسل ریختیم مجبور شد تا ته بزنه اگر می فهمید ماییم رسما جرمون میداد😂
خندیدم
zayn:دروغ می گی!louis:به خدا
zayn:واو
Louis:خب دیگه من برم
zayn:اوکی بای
louis:بای
گوشیمو گذاشتم تو جیبم که صدای ویبرش اومد دوباره دراوردمش ازلیام. بود نگاش کردم
لیام با چشماش به گوشیم نگاه کرد یعنی ببین چی گفتم
liam:خب
برگشتم پوکر نگاش کردم
zayn: :/خب!؟ liam:اسکل منظورم اینه که لویی، چیشد
zayn:هیچی فقط با هم حرف زدیم
liam:آره آره😒😒
zayn:تو مگه به درس گوش نمی دادی
liam:چقدر تو پروییی
liam:عین آدم بگو چی
کل قضیه رو براش تایپ کردم و فرستادم.بعد چند ثانیه با پاش محکم کوبید به پام
_هی چتهه درد داشت
با صدای نسبتا بلندی گفت
ل_عه که هری عین خرس خواب بود دیگهههه
_الان که به تو راستشو گفتم
با دستش بازومو نیشگون گرفت و
_آیییی
ل_تا تو باشی دیگه به من دروغ نگی
برگشتم به کلاس نگاه کردم همه داشتن با تعجب نگامون میکردن لیامم متوجه این شد
آقای داگلاس_ آقای پین چیزی شده
لیام هول شد و بعد گفت
ل_ امم... هیچییی
آ_پس لطفا نظم کلاس رو بهم نریزید
ل_چشم... دیگه تکرار نمیشه
بعد عصبی سر جاش تکون خورددوباره بهش پی ام دادم
zayn:خب حالا نظرت راجع بهشون چیه
liam:خیلیییی پررویی برو از جلو چشمام محو شوود
zayn:خب الان محو شدم حالا جواب سوالمو بده
liam:😒😒چی بگم
zayn:نظرت راجع به هری و لویی
liam:خب چی بگم😐خدا کنه زود تر بهم برسن🙌ی
zayn:پس تو با همجنسگرا ها اوکی!؟ Liam:آخه خنگول اگر اوکی نبودم که برای رسوندن هری و لویی به هم کاری نمی کردم و حالم ازشون بهم می خورد
zayn:عه آره چرا به فکر خودم نرسید
liam:چون خنگی
zayn:اوکی من خنگم
liam:آفرین همیشه ضایع شو
zayn:عه چقدرلین جمله آشناعه
liam:دفعه پیش هم نمی دونم وقتی یکیمون ضایع شد یکیمون گفتیم😐
zayn اوه... نفهمیدم..چی گفتی
liam:خودمم.. نفهمیدم
zayn:.:/
liam::/
zayn:/:
Liam:/:
zayn:😐
liam:😐
zayn:دیوونه شدیم
liam:آنقدر که تو دیوونه ای منم دیوونه کردی
zayn:تو دیوونه من شدی😈
liam:هه.. هه خندیدم.. من برم بای
zayn:بای✋
گوشیم و گذاشتم تو جیبم ای بابا چرا زنگ نمی خوره
مدادم و تو دستم گرفتم و شروع کردم گوشه صفحه کتابم طرح های عجیب کشیدن
____________
های گایز
میدونم قرار بود دیروز میزاشتم ولی متاسفانه نتونستم بزارم واقعا عذر می خوام
امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشید💛❤️💚💙

ESTÁS LEYENDO
Sweet love (ziam) (larry)
Romanceی پسر مو فرفریه چشم قهوه ای خیلی تصادفی با همسای جدیدشون که زین مالیک باشه برخورد می کنه..... جالب تر از اون اینه که زین همکلاسی اون پسرم هست و خب وجود زین خیلی خوبه چون باعث هم گروهی شدنش با لیام میشه و چه کارایی که نمی کنه برگردوندن اکیپ به هم...