سفر به نا کجا اباد

133 25 57
                                    

Third POV

+دارم بهت میگم هرجور شده اون پسره رو برام جور

_خل شدی؟ نزدیک ربع قرن ازش بزگتری

+خب اینطوری که تو میگی زیاد به نظر میاد وگرنه
ربع قرن خیلی زیادم نیست

_داری دیوونم میکنی. این بحث همینجا تمومه

+کامان ، چی میشه اگه باهام اشناش کنی؟

_منم اشناش کنم اون پا نمیده

+اووم... نظرت چیه که

_فکرشم نکن

+بیخیال. اصن نذاشتی حرفمو کامل کنم

_من میدونم تو اون ذهن خرابت چی میگذره. بعدشم ما این همه راه نیومدیم که تو مخ بزنی. ما واسه کار مهم تری اومدیم.

+حالا چی میشه منم این وسط به یه نون و نوایی برسم

_یادت رفته استفن چی گفت؟گفت تا جایی که میتونیم تغییرات ایجاد نکنیم. معلوم نیست وقتی برگردیم چی بشه

+ما تا همین الانشم تغییرات زیادی انجام دادیم. اینم روش

_نه. این حرف اخرمه.

+نه گفتن تو باعث نمیشه من کاریو که میخوام انجام ندم

//
Niall:

هری:نظرت راجع به یه سفر کوتاه چیه؟

هری اینو وقتی روی صندلی چرخ دارش نشست و یه چرخ دور خودش زد گفت.

نایل:هری تو یه روز خالی پیدا کن که بتونیم بریم سفر، من خرم اگه با تو نیام

هری: بیخیال ما خودمون تو اژانس مسافرتی کار میکنیم، نباید یه سفرم خودمون بریم؟ اقای پین ادم با شعوریه حتما بهمون مرخصی میده.به علاوه ما قصد داریم از اژانس خودش تور بگیریم. به نظرت حاضره مشتریشو از دست بده؟

خیلی خب . شاید یه سفر دو سه روزه خیلی هم. بد نباشه.
در حالی که سعی میکردم زیاد خودمو راضی نشون ندم جواب هریو دادم

نایل:باشه هرچی تو بگی. حالا جاییو تو ذهنت داری؟

هری: معلومه که دارم. میدونی یه روستا اطراف شهر هست که یه جای بی نظیر برای ادمای افسرده و خونه نشینی مثل توعه که ۵ روز از هفته رو از صبح تا عصر کار میکنن بعدم که میرن خونه از خستگی رو مبل لم میدنو از کوکی های خشک شده ی روی میز میخورن تا از گشنگی نمیرن اخرشم جلو تلویزیون خوابشون میبره و چون یادشون رفته ساعت بزارن، صبح خواب میمونن و دیر به سر کار میرسن و این هر روز تکرار میشه تا اینکه دقیقا شبی یادشون میمونه ساعت بزارن که فرداش تعطیله و اینجوری روز تعطیلشونم با اخلاق به فاک رفتشون از حرص زود بیدار شدن شروع میکنن و تا اخر شب فقط تلویزیون میبینن و تنها کار مهیجی که میتونن انجام بدن اب دادن به گلای باغچشونه

the same eyes [L.S | Z.M]Onde histórias criam vida. Descubra agora