0.4"Amen. Amen. Amen."

1.5K 426 44
                                    

0

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

0.4"آمين. آمين. آمين."

هنگامي كه كنار تخت خواب زانو مي زند و چانه اش را روي مخمل لطيف ملحفه مي گذارد به او مي نگرم.
دستانش را خم مي كند و به هم مي نزديك مي كند و سپس چشمانش را مي بندد.
هميشه صداي زمزمه اش به گوش مي رسد كه دعا مي كند و شكرگزارِ همه چيز است.
اما تا به امروز هرگز نامي از من ميان مناجات هايش نبود.
در انديشه ي او، عشق ميان ما گناه بود.
در انديشه ي او، من گناه بودم.

مي گويد:"آمين" و چشمانش را باز مي كند.
به صليب نقره اي كوچكي كه هميشه بر گردنش آويزان است زل مي زند و باز هم مي گويد "آمين"

من از آن كلمه متنفر بودم. باعث مي شد دندان هايم را روي همديگر فشار دهم و انگشتان دستانم را مُشت كنم. اما بي فايده بود. همچنان از آن متنفر بودم و آنچه تنفرم را نسبت به اين واژه شديد تر مي كرد شنيدن آن، از زبان پسر عزيزم بود هنگامي كه پس از تمام مشكلاتي كه مسيح در راه زندگي اش قرار داد باز هم او را ستايش مي كرد.
لعنت به او...

Take Me To Church [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now