💦🔥Part 5 🔥💦

7.1K 1K 55
                                    


زنگ رو زد و اینبار کمی طول کشید تا در باز بشه و پورن استار مورد علاقه‌ش در رو باز کنه،چشماش ریزتر و ناامیدتر از دفعه‌ی قبل بنظر میرسیدن و گودیِ کبود زیرشون باعث میشدن بکهیون با خودش فکر کنه توی جلساتی که باهم داشتن حتی نتونسته یک درصد هم حالش رو بهتر کنه،شاید حق با تهیونگ بود و بکهیون واقعا قرار نبود یه سکس تراپ واقعی بشه.
سرش رو پایین انداخت و به آرومی سلام کرد.
- بیا داخل
چانیول با لحن بی حس همیشگی گفت و بکهیون با همون سر پایین داخل رفت،دوباره دنبال چانیول راه افتاد و دوباره به همون اتاق راهنمایی شد.
چانیول روی کاناپه نشست و بکهیون رو به روش قرار گرفت.
- سرتو بالا بیار و توی چشمام زل بزن و بگو اینبار دیک عزیزم قراره درمان بشه
چانیول با پوزخند مسخره‌ای گفت و بکهیون با تعجب سرش رو بالا آورد.
+ خب...خب باید چندتا آزمایش بدی و تست اسپرم هم لازمه اما...
- من نمیتونم راست کنم لعنتی از چه اسپرمی حرف میزنی؟
بکهیون بزاقش رو قورت داد و کمی اخم کرد تا جدی تر بنظر بیاد،نمیتونست اینهمه سال درس خوندن رو فراموش کنه و تنها با چندبار شکست به کلی از شغلش ناامید بشه،حداقل باید تلاشش رو میکرد.
+ برای همین اینجا اومدم،باید اول اینجا امتحان کنیم تا بعدا توی آزمایشگاه به مشکل نخوریم
- چیو امتحان کنیم؟
+ اینکه راست میکنی یا نه!
بکهیون نگاه براقش رو به چشمای درشت شده‌ی چانیول داد و چانیول چشم غره‌ای بهش رفت.
- وات د فاک؟ اصلا حرفای منو میفهمی؟ دارم میگم راست نمیکنم،چیو میخوای امتحان کنی؟
بکهیون لبخندی زد و بعد از دور زدن میز کنار چانیول قرار گرفت،زیپش رو باز کرد و ورقی قرص بیرون آورد.
+ اینا فیل رو هم به جنب و جوش میندازن،پارک چانیول محاله نتونه با استفاده از اینا راست کنه!
چانیول نگاهی به چشمای امیدوار بکهیون انداخت و پوزخندی زد.
- فکر کردی چطوری توی فیلما انقدر مشتاق بنظر میرسیدم؟ اگه این قرصا نبودن که همون اوایلِ کارم حذف شده بودم
+ میدونم...ایندفعه دوتا باهم بخور!
چانیول نگاهی به دو قرص افزایش میل جنسیِ کف دست بکهیون انداخت،شاید دوتاش جواب میداد!
با تردید دستش رو جلو برد و قرصارو برداشت،بهرحال چیزی برای از دست دادن نداشت.
- یا مرگ یا شغلم
....
پاهاش رو کاملا باز کرده بود و روی کاناپه ولو شده بود و با چشمای خالی به تصویر خودش توی صفحه‌ی خاموش تلویزیون خیره شده بود،بیست دقیقه‌ی تمام بود که اون قرصای لعنتی رو خورده بود و هیچ اتفاقی نیوفتاده بود،محض رضای خدا حتی یه تکون کوچولو هم نصیبش نشده بود،مثل اینکه باید واقعا میمرد!
- چرا هیچ اتفاقی نمیوفته؟ بیست دقیقه‌ی لعنتی گذشته
چانیول رو به بکهیونی که با نگرانی کنارش ایستاده بود گفت و بکهیون بعد از چند ثانیه مکث جواب داد:
+ فکر کنم باید لمسش کنی
چانیول پوزخندی زد و سرش رو تکون داد،زیپش رو باز کرد و دیکش رو بیرون کشید.
بکهیون به محض شنیدن صدای زیپ دستاش رو جلوی چشماش گذاشت،با اینکه بارها پورنای چانیول رو دیده بود نمیتونست حالا و توی این وضعیت از نزدیک کینگ سایز لعنتیش رو ببینه!
چانیول شروع به لمس دیکش کرد و برخلاف انتظارش بعد از پنج دقیقه سایزش به طرز قابل توجهی عوض شده و حالا کاملا راست شده بود.
- اون دست لعنتیتو بردار و ببینش...باورم نمیشه پسرم باز بیدار شده
چانیول با تعجب و هیجان گفت و قبل از اینکه بکهیون بتونه جوابش رو بده چانیول ادامه داد:
- اما...اما یه چیزی این وسط اشتباهه
نفس عمیقی کشید و درحالیکه چشماش قرمز شده بودن گفت:
- چرا حس میکنم دارم منفجر میشم؟ یا مسیح...این دیگه چه حسیه؟
چانیول با ترس گفت و دستش رو عقب کشید.
- چرا بزرگتر از همیشه شده؟ نکنه منفجر بشه
نگاهی به بکهیون انداخت و داد زد:
- چه بلایی سر پسرم آوردی؟
بکهیون با ترس و نگرانی یک دستش رو از روی چشمش برداشت و از لای پلکش نگاهی به چانیولِ آشفته و نگاهی به دیکش انداخت،دهنش وحشت زده باز شد،این لعنتی دابل کینگ سایز بود!
+ خب...خب لمسش کن تا ارضا بشی دیگه
دستپاچه گفت و چانیول عصبی فریاد زد:
- چی داری میگی؟ لعنتی داره میترکه...حس میکنم دارم منفجر میشم
بکهیون که نمیتونست نگاه وحشت زده‌ش رو از دیک چانیول بگیره نالید:
+ گفتم بمالش لعنتی
- خفه شو...خودت بمالش...خودت گند زدی و خودتم باید نجاتم بدی
چانیول که فشار زیادی احساس میکرد به سختی گفت و بکهیون نفس عمیقی کشید،اگه واقعا میترکید چی؟
گند زده بود و حالا نمیدونست چه غلطی باید بکنه!
جلو رفت و جلوی پای چانیول زانو زد،با دیدن کینگ سایز لعنتیش با ترس یک دستش رو جلوی چشماش قرار داد و دست دیگه‌ش رو جلو برد تا لمسش کنه.
به محض لمس کردنش جیغ کشید و همزمان با اون فریاد چانیول هم بلند شد.
بکهیون که دستش رو نگاه میکرد زیر لب زمزمه کرد:
"خدای من الان به دیک پارک چانیول دست زدی...حتما تو زندگی قبلیم دنیارو نجات دادم و این پاداشمه"
- قسم...قسم میخورم اگه بلایی سر پسرم بیاد انقدر میکنمت تا ازش حامله
بشی لعنتی
چانیول بریده بریده گفت و بکهیون با دیدن صورت چانیول که به وضوح درد میکشید نفس عمیقی کشید و لحنش رو آروم کرد.
+ نگران نباش... بیا باهم انجامش بدیم
چشماش رو بست و اینبار دوتایی کینگ سایز چانیول رو لمس کردن.
هیچوقت تصورشم نمیکرد برای یکی دیگه این کار رو انجام بده و اون دقیقا پارک چانیول باشه،لعنت دست کوفتیش الان داشت چه غلطی میکرد؟
- خدای من...حالم داره بهم میخوره و بعید نیست منو پسرم همین حالا و توی دستای یه سکس تراپ احمق جون بدیم،این چه سرنوشتی بود؟
چانیول با حالت گریه گفت و بکهیون بلاخره چشماش رو باز کرد و نگاهی به چانیول و پسرش انداخت،اتفاق عجیبی نیوفتاده بود،نمیفهمید چرا چانیول اینطوری میکنه،شاید بخاطر این بود که خیلی وقت میشد که تحریک و ارضا نشده بود و از لحاظ روانی هم آمادگیش رو نداشت!
اصلا حواسش بود بکهیون داشت براش چیکار میکرد؟
+ خفه شو
- چی؟ داری منفجرمون میکنی و میگی خفه شم؟ ازت شکایت میکنم...به جرم تجاوز به پسرم دستگیرت میکنن و تا آخر عمرت مجبور میشی دیک پلاسیده‌های زندانی رو درمان کنی
+ گفتم خفه شو...دهنتو ببند
بکهیون با جدیت گفت و با سرعت بیشتری کارش رو ادامه داد،چانیول همونطور که چهره‌ش بخاطر درد و لذت همزمان توی هم میرفت جواب داد:
- من...من تورو...
قبل از اینکه بتونه جمله‌ش رو کامل کنه با آه بلندی ارضا شد و بکهیون ناامید به چند قطره‌ی بیرون اومده از دیکش چشم دوخت.
+ واقعا بخاطر همین چند قطره اینهمه ادا درمیاوردی؟ فکر کنم مشکلتو فهمیدم
چانیول درحالیکه نفس نفس میزد نگاهی بهش انداخت و بکهیون ادامه داد:
+ دچار خشک شدگی اسپرم شدی،اسپرمات خشک شدن پارک چانیول و احتمالا قراره تا آخر عمرت این خشک شده‌هارو بیرون بدی... فکر میکردم انقدری باشه که بشه یه شهرو باهاش حامله کرد!
بکهیون با پوزخند گفت و چانیول اخم کرد،زیپش رو بالا کشید و خودش رو جمع و جور کرد و قبل از اینکه بتونه از روی کاناپه بلند شه بکهیون فکرش رو خوند و فرار کرد،چانیول بلند شد و دنبالش دوئید.
- بهت گفته بودم حاملت میکنم حتی اگه رحم کوفتیشو نداشته باشی،باید تاوان بازی با پسرمو بدی
بعد از چند دقیقه بلاخره بکهیون رو بین خودش و دیوار گیر انداخت،کاملا خودش رو به بکهیون چسبوند و شروع به فشردنش کرد.
- پسرمو به جونت میندازم و تا وقتی همین اسپرمای خشک شده حاملت نکردن اجازه نمیدم فرار کنی
چانیول با پوزخند ترسناکی درحالیکه از بالا به بکهیون خیره شده بود گفت و بکهیون لباش رو آویزون کرد.
+هی انقدر خشن نباش...بهرحال جفتمون میدونیم تو بهم نیاز داری پارک چانیول
....
با پوزخندی که به وضوح رضایتش از شایعه جدید پخش شده بین دانشجوهاش رو نشون میداد منتظر بود تا کیم هات عزیزش برسه و واکنشش رو ببینه،از زمانی که خودش هم دانشجو بود علاقه شدیدی به گروه‌های چت دانشگاه داشت و همین باعث شده بود با اکانت فیکی منبع تمام شایعات درمورد کیم تهیونگ بشه!
کم کم داشت از اومدنش ناامید میشد با اینحال بالاخره کیم تهیونگ نیم ساعت آخر وارد کلاس شد و بلافاصله صدای پچ پچ بقیه بلند شد،پچ پچ‌هایی که موضوع همشون کیم تهیونگ با پیشنهاد سکسش به یک کارگر بود تا باکره نباشه!
تهیونگ به خوبی از شایعه‌ی جدید خبر داشت و کم کم این روال داشت عادی میشد،هر روز وقتی وارد دانشگاه میشد سرها سمتش میچرخید و شایعه جدیدی رو درمورد خودش میشنید،کم کم اوضاع داشت غیرقابل تحمل میشد و با اینکه شروع کننده این جنگ خودش بود نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه،آخرین ردیف رو برای نشستن انتخاب کرد و با پوزخند به استاد عزیزش خیره شد،اون لعنتی بد کسی رو بازی داده بود و حالا تهیونگ با لبخند خبیثی عکسی رو براش ارسال میکرد،با صدای گوشیش همونطور که چیزی روی تخته یادداشت میکرد پیام رو باز کرد و چشمای تهیونگ با بی حرکت موندن دست استادش روی تخته برق زدن.
کوک با چشمای گشاد شده به عکس نگاه میکرد و یادش نمیومد اون کیم لعنتی دقیقا کی این عکس رو گرفته،کمی بعد متنی براش ارسال شد و بلافاصله بعد از خوندنش نگاهش روی پوزخند کیم تهیونگ ثابت شد.
"اوپس...انگار کارگر سکسیم عکس دیکشو پیشم جا گذاشته و مطمئنم تمام همکلاسی هام مشتاقن دیک کسی که کیم هات رو به فاک داده ببینن!"
- استاد؟ مشکلی پیش اومده؟
با مکث طولانیش تهیونگ با شیطنت پرسید و نگاه‌ها روی استاد جوون که عصبی چیزی رو تایپ میکرد ثابت شد.
"بعد از کلاس توی سلف منتظرتم...وقتشه مسالمت‌آمیز حلش کنیم"
.......
بلافاصله با ورودش به سلف خالی دستش کشیده و با شدت به دیوار کوبیده شد.
- هی هی مراقب رفتارت باش ممکنه دستم بخوره و ارسالش کنم
با خنده گفت و نتیجش اخم ترسناکی روی صورت استاد سکسیش بود.
+ حواست هست چه غلطی میکنی؟
تهیونگ با لحن عصبیش راضی از واکنشی که بدست آورده بود جواب داد:
- خودت اینو خواستی...چه اشکالی داره عکس دیک استاد جئون بین دانشجوهاش رد و بدل بشه؟ البته شاید یکم کوچیکش کردم و بعدش فرستادم
+ این کارو نمیکنی کیم
- و چرا اینطور فکر میکنی؟
+ چون قراره از این به بعد شبای بیشتری رو با این کارگر بگذرونی!
تهیونگ شوکه به پوزخندش زل زد و کمی به عقب هولش داد.
- روانی منحرف...توهماتت حال بهم زنن!
+ اینکارو میکنی کیم...البته اگه میخوای به راحتی فارغ‌التحصیل بشی...به هرحال اون عکس حتی اگه فرستاده بشه زود فراموش میشه اما یه دانشجوی منحرف و منفور نمیتونه اینجا دووم بیاره درسته؟
بی توجه به نگاه شوکه تهیونگ نزدیک تر شد و حالا تهیونگ بین دیوار و کوک گیر افتاده بود.
+ بیا به همدیگه کمک کنیم کیم هات...میخوام بازم باهات انجامش بدم و نگو که توهم نمیخوایش!
......
اینکه کنار کسی که فقط چند روز بود میشناخت بیدار بشه به اندازه‌ی کافی عجیب بود و حالا اخم و قهر همون پسر برای اینکه به فاکش نداده صبحش رو عجیب ترم میکرد،کیم کای لعنتی به وضوح قهر کرده بود و به سهون که دنبالش راه افتاده بود اهمیتی نمیداد.
- هی تا کی قراره وانمود کنی من اینجا نیستم؟
به کای که بیخیال ساندویچش رو گاز میزد گفت و وقتی کای بی توجه بهش سمت در خونه‌ش رفت سهون به سرعت یکی از ساندویچ‌هارو برداشت و دنبالش راه افتاد.
دنبالش راه افتاده بود و سعی میکرد حرف بزنه با اینحال واکنشی نمیگرفت و کم کم داشت عصبانی میشد،ذاتا آدم مهربون و سافتی نبود و حتی توی روابطش هم رمانتیک عمل نمیکرد با اینحال نمیتونست به بدقولیش بی توجه باشه،به اون پسر قول داده بود باهاش میخوابه و حالا خودش رو برای دیشب سرزنش میکرد،از کی انقدر به اصول اهمیت میداد؟
چه اشکالی داشت به راحتی باهاش بخوابه و بعد ازش خداحافظی کنه؟
اینبار عصبی جلو رفت و بازوی کای که میخواست از خیابون رد بشه گرفت و با فشار سمت خودش کشید و کای کلافه سعی کرد خودش رو عقب بکشه و غر زد.
+ چی میخوای؟ برو پی کارت چرا دنبالم راه افتادی؟
از خیابون رد شد و جلوی در گاراژی که به نظر میرسید بسته‌ست ایستاد،سهون بی توجه به اطراف کمی صداش رو بالا برد.
- اصلا حواست هست تو بودی که ازم خواهش میکردی بفاکت بدم؟ نباید یکم برای جلب توجهم تلاش کنی؟ ببخشید ولی دیک منم باید قانع بشه تا برات راست بشه
کای اینبار با حرص داد زد و اهمیتی به چند رهگذری که متعجب نگاهشون میکردن نداد.
+ محض رضای خدا بفهم...من فقط دیک کوفتیتو میخوام خب میتونم برات ساک بزنم بازم راست نمیشه؟ جفتمون میدونیم یه ددی فاکر و بی احساسی و این دلیلی بود که اول سمت تو اومدم تا زودتر تمومش کنیم...فقط خوده عوضیت باش اوه سهون
سهون اینبار با اخم بهش زل زد و کای جلوتر اومد.
+ درسته...دقیقا همینو میخوام یه فاکر بی اعصاب
قبل از اینکه سهون بتونه واکنشی نشون بده کای با تنه‌ی محکمی که خورد توی بغلش پرت شد و هر دو به پسری که در گاراژ رو باز میکرد زد،خیره شدن،پشتش بهشون بود و قبل از اینکه سهون بخواد غر بزنه با جمله و صدایی که بخاطر سیگار بین لباش دورگه شده بود شوکه بهش زل زد.
_ سر صبح صدات میرینه به اعصابم شکلات هورنی
پسر برگشت و سهون بی خجالت بهش خیره شد،پوتینای مشکی که بنداش درست بسته نشده بودن،جین مشکی و تنگش که زانوها و قسمتایی از رانش پاره بود و پوست سفید پسر رو به خوبی نشون میداد،رکابی طوسی و گشادی که تتوهای گردنش رو سکسی تر نشون میداد و در آخر کت چرم مشکی که استایلش رو کامل میکرد،اون موهای بلوند،چشمای سرخ از مصرف ماری‌جوانا که دورشون با خط چشم سیاه شده بود و پریسینگای ابرو و گوشاش،ترکیب خیره کننده‌ای با زیبایی پسر ساخته بودن و همین برای برگشتن پوزخند به لبای اوه سهون کافی بود.
لوهان بی حس به سهون زل زد و با پوزخند گفت:
_ پس تو همون ددیِ بی اعصابی که قرار بود بیبیِ شکلاتیمونو بفاک بده؟
سهون همچنان متعجب نگاهش میکرد،این دونفر چشون بود؟
چرا انقدر به سکس اصرار داشتن؟
صبر کن،اصلا مگه دوست بودن؟
کیم کای همسایه‌ی کارمند و خجالتیش چطور میتونست با همچین آدمی دوست باشه؟
- شما دوستین؟
پرسید و لوهان با پوزخند به کای نگاه کرد،سیگارش رو سمتش گرفت و جواب داد:
_ آره... من با این شکلات بی عرضه که از لذتای دنیا فقط خوردن میوه‌ی تخمی موز رو بلده دوستم
منتظر جواب نموند و وارد گاراژ شد،سهون مشتاق جلو رفت  اما قبل از ورود کای مچش رو گرفت.
+ کجا؟ اینجا مال منو دوستامه
سهون با پوزخند جلو کشیدش و خیره به چشمای کای که حالا به خاطر چسبیدن بدنش به بدن سهون گشاد شده بودن گفت:
- و چه اشکالی داره منم باهاشون آشنا بشم؟
دستش روی کمر کای نشست و وقتی لمسش رو تا باسنش ادامه داد از واکنش کیوت و خجالت کای به خنده افتاد.
- خدای من توی خیابون داد میزنی که میخوای بفاک بری و وقتی بهت دست میزنم مثل یه نوجوون باکره سرخ میشی؟
کای با حرص هولش داد و گفت:
+ لعنت بهت
وارد گاراژ شد و سهون بدون اینکه لبخندش رو جمع کنه پشتش راه افتاد،نمیتونست انکار کنه شیفته‌ی اون محیط شده،واقعا فضای نیمه تاریک و شلوغ گاراژ رو دوست داشت و همه چیز دوست داشتنی تر شد وقتی دود ماری‌جوانا اطراف رو پر کرد.
نمیتونست نگاهش رو از اون پسر بی اعصابی که کوچیکترین اهمیتی به غرغرای کای نمیداد بگیره و وقتی همون پسر اینبار با جدیت سرش رو بلند کرد و به چشمای سهون خیره شد با خودش اعتراف کرد:
"اوه... پسر این زیادی کوله"
_ اسمت سهون بود؟
بیحال پرسید و سهون به تکون دادن سرش اکتفا کرد.
_ اوکی سهون...امیدوارم دیشب خوب کرده باشیش ولی خواهشا از این به بعد مطمئن شو به جز راه رفتن توی حرف زدنم مشکل پیدا کنه
کای عصبی داد زد:
+ لوهان زیادی عوضی نیستی؟ من دوستتم یا اون؟
با صدای کوبیده شدن چیزی هر سه به پسری که کلاه هودیش رو طبق معمول روی سرش کشیده بود و عصبی کولش رو روی زمین کوبید زل زدن،تهیونگ بدون اینکه متوجه حضور شخص جدیدی توی جمعشون شده باشه جلو اومد و رول لوهان رو از دستش کشید،پک عمیقی بهش زد و خودش رو روی صندلی پرت کرد.
- بخاطر اون حرومزاده باید از دانشگاه انصراف بدم
لوهان پوکر رولش رو از تهیونگ پس گرفت و گفت:
_ هیچوقت درک نکردم چطور دیک هدی مثل تو دانشگاه میره...بهتره انصراف بدی تا دیگه از سلولای مغزم برای فکر کردن به این موضوع استفاده نکنم
کای که از رفتار تهیونگ نگران شده بود لگدی به صندلی لوهان زد و با دیدن اخم ترسناک لوهان بی صدا و با حرکت لباش بهش فهموند باید مراعات کنه و وقت شوخی نیست
تهیونگ سرش رو بلند کرد و با دیدن سهون پوکر گفت:
- این دیگه کیه؟
لوهان اینبار به خنده افتاد.
_ یه فاکر
کای کلافه موهاش رو بهم ریخت و سهون تلاشی برای جمع کردن خنده‌ش نکرد.
- اوکی
بی اهمیت گفت و ادامه داد:
- استاد عزیزم بهم گفت یا قبول میکنم سکس پارتنرش بشم یا مجبورم میکنه بیخیال دانشگاه بشم
قبل از اینکه کای و لوهان بتونن واکنشی نشون بدن سهون بیخیال گفت:
+ خب کجاش بده؟ باهاش بخواب و آخر ترم کاری کن نمره کامل بهت بده
تهیونگ ناامید توی جاش ولو شد و جواب داد:
- مشکل همینه...من از سکس خوشم نمیاد
+ وات د فاک؟
سهون تقریبا فریاد زد و کای سعی کرد به آرومی توضیح بده:
+ خب...میدونی اون یکم مشکل داره
تهیونگ عصبی بین حرفش پرید و خیره به سهون گفت:
- من هیچ مشکلی ندارم...فقط از حسی که داره خوشم نمیاد اصلا مگه همه پسرای دنیا باید عاشق سکس باشن؟
سهون با خنده جواب داد:
+ هی پسر تو زیادی عجیبی و بزار بهت بگم که درسته همه پسرای دنیا عاشق سکسن
دنیل مثل همیشه پر سرو صدا وارد شد،بحثشون رو نصفه گذاشت و بعد از معرفی کوتاهی مشغول صحبت با سهون شد و وقتی بکهیون با لبخند احمقانه‌ای وارد شد در حالیکه به دستش زل زده بود با صدای بلند گفت:
- امروز به با ارزش ترین چیزه زندگیم دست زدم...اگه بدونین چی بوده از حسادت میمیرین
به لوهان نگاه کرد و ادامه داد:
- مخصوصا تو لوهان...حاضری تمام پولاتو بدی تا فقط بهش دست بزنی
لوهان کلافه به ذوقش خیره شد و جواب داد:
+ فاک آف
بکهیون بی ربط به فحش لوهان دستش رو زیر چونه‌ش گذاشت و متفکر گفت:
- البته زیادی ریسک کردم چیزی نمونده بود به فاک برم
کای اینبار صداش رو بالا برد و گفت:
+ هیونگ با سهون آشنا شو
بکهیون تازه متوجه سهون شد و وقتی کاس خواست توضیح بده کیه لوهان و تهیونگ همزمان داد زدن:
+ هیونگ باهاش آشنا شو...اون یه فاکره
کای اینبار عصبی بطری خالی آبجوش رو سمت لوهان پرت کرد و داد زد:
+ این لعنتی منو نکرده و هنوز باکرم پس خفه شین
جمله‌ش برای اینکه سهون متعجب به کای و بقیه عصبی به سهون خیره بشن کافی بود.
- وات؟ تو باکره‌ای؟
سهون با چشمای گشاد شده خیره به کای که درمونده به نظر میرسید گفت و قبل از اینکه جواب بگیره بکهیون متعجب گفت:
- چرا باهاش نخوابیدی؟
سهون شونه‌ای بالا انداخت و جواب داد:
+ فقط حس کردم شاید براش بهتر باشه یکم همدیگر رو بشناسیم و خب...
قبل از اینکه جمله‌ی منطقیش تموم بشه ضربه‌ی محکمی به پایه صندلیش خورد و سهون شوکه به چشمای عصبی لوهان که بهش خیره شده بودن زل زد،لوهان سمتش خم شده بود و درحالیکه با انگشتای بلندش که نوشته‌های عجیبی روشون تتو شده بود بطری آبجوش رو نگه داشته بود تهدیدش کرد:
- این مزحرفاتو تمومش کن و فقط بفاکش عوضی چون بعدش دیگه قرار نیست اهمیتی بهت بده...اون چیزی که خواستمم یادت نره
کای نگاهی بهش انداخت و متعجب پرسید:
+ چیزی ازش خواستی؟
- همین که دهنتم بفاک بده منظورم بود!

Excuse Me,Why Are You So Hot? [Completed]Onde histórias criam vida. Descubra agora