خب خب ... اینم دومین فیکشنی که میخوام معرفی کنم.
از همین الان بهتون بگم که این فیکشن اصلا مناسب کسایی که تراژدی دوس ندارن ، نیست .
یکی از بهترین فیکشنایی بود که خونده بودم تو ژانرای سورئال ، تراژدی و دارک . البته نمیشه گفت همچین زیادی فضای دارک داشت ولی خب از نظر من یه نمه دارک بود نویسنده ی محترم منو نزن فقط😂
خلاصه که من که عاشق ژانر تراژدی بودم و جان اصغر هیچ وقت سر فیکای تراژدی گریه نمیکردم ، سر این یکی دیگه بغضم ترکید مخصوصا سر جمله ی آخرش:
" دوستت دارم هیونگ ... خیلی زیاد ..."
و ... آره دیگه آوای گلتون با این جمله زد زیر گریه .
حالا فک کنین من کی داشتم فیکو میخوندم ؟
ساعت پنجو نیم صبح بود 😂
واستادم قـــشــــنــــگـــــ طلوع خورشیدو دیدم بعد دیگه فهمیدم چشام داره از حدقه میزنه بیرون گرفتم کپیدم 😂
خلاصه ی داستان اینه که جیمین پسریه که بیماری قلبی داره و مادر پدرش هم بهش اهمیت نمیدن . جین ، نامجون ، یونگی و هوسوکم دوستای جون جونیشن .
پسرم کوکیم دادششه که بچم وسطای داستان پیداش میشه .
این یه روز میره خونه ی جین تا باهاش کتاباشو جابجا کنه ( امیدوارم درست گفته باشم ) که چشمش میخوره به یه کتاب تاریخی . از جین میپرسه میتونم این کتابو ازت قرض بگیرم ؟ جینم میگه آره . ولی بچم نمیدونه با برداشتن اون کتاب و ورق زدن صفحه ی اولش قراره چه اتفاقاتی براش بیفته .
امیدوارم شماهم همینجوری که من لذت بردم و باهاش کیف کردم کیف کنین .
اگه فک میکنین فیکشنی هست که خوندین و من باید معرفی کنم تو کامنتا اسمشو بگین .
سعی میکنم بخونمش و معرفیش کنم .
آها راستی ، دوس دارم ته معرفی هر فیکشن یه جمله یا یه مکالمه ای رو که خودم خیلی خوشم اومد ازش هم تهش بذارم .
مال The lone :
_ خیلی راحت از مرگ حرف میزنی و من ازش خوشم نمیاد .
+ هیونگ مرگ همینقدر راحته . فقط یه چیز بعدش خیلی سخته !
_ چی ؟
+ دلتنگی !نویسندهی خشنگ این فیک خشنگ! بسی بسی ممه نان
برای اینکه این فیک بسی بسی خشنگ رو نوشتی !*-*
به ویژه خیلی باهاش حال کردم ! دمت گرم !
voyouoneکامنت بذارین
وتم بدین
بوس به کله هاتون *-*
آها نویسنده جانم اگه دیالوگارو اشتباه گفتم بگو درس کنم 😂
با تجکر
دوستون دارم.
YOU ARE READING
シ︎ 𝑭𝒂𝒏𝒇𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏𝒔 シ︎
Fanfictionمعرفی فن فیکشن هایی که شاید نیاز باشه هممون یه بار بخونیمشون :)