Rᴇᴘʟᴀᴄᴇᴍᴇɴᴛ🎨Sᴇᴋᴀɪ🎨 ④

1.1K 222 18
                                    

●لطفا♡ستاره‌دادن☆به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید●

چشمام و باز کردم تا این اتفاق و باور کنم. 4دست و پا روم بود و صورتش دقیقا 1سانتی متری صورتم. حتی اگه خواب بود، نمیخواستم از دستش بدم.

فقط لباس زیرش پاش بود.دقیقا مثل من.

بدنش مثل برف میدرخشید و نور و از عضلات بی نظیرش منعکس میکرد.

فرشته...ماه...نه اون خود خدای زیبایی بود. چشمای خمار و نفس های سرکشش رو صورتم میدوید و از همیشه سفت ترم میکرد.

کمرم و قوس دادم و خودم و با پایین تنش کشیدم و وقتی شل شد به خودم چسبوندمش. نفسای داغ و صدادارمون سکوت و میشکست. داغ بود اما بدنش سرد...

دست سردش که روی بازوهام حرکت میکرد حس عالی ای داشت. بیشتر معطل نکردم و لباش و شکار کردم. بیشترین حدی که میشد، محکم بغلش کردم. انگار میخواستم تو خودم حلش کنم.

پاهام و دورش پیچیدم. جوری که عضوامون تو معرض خفگی بود. حتی نمیخواستم جام و باهاش عوض کنم.

اینکه زیرش بودم برام نهایت لذت بود.

اون مردی بود که میخواستم بهم حکومت کنه. مرد من...

نفسامون کم اومد. با نفس نفس زدن، ازهم جدا شدیم. هوا گرم بود. خیلی گرم...

سرم و توی گردنش بردم و شروع به لیسیدن تک تک نقاطش کردم. آروم آه میکشید. سیب گلوش رو گاز گرفتم.هیسی کشید و خودش و حرکت داد که عضوامون بهم کشیده شد و هردو آه بلندی کشیدیم.

دیگه نمیتونستم. دستم و سمت لباس زیرش بردم و یک ضرب پایین کشیدم. دلم برای عضو بزرگ و سفید و نبض دارش ضعف رفت. یکم جابجا شدم که کنارم بخوابه. دستاش رو بدنم میرقصید و صورتش توی گردنم مشغول بوسیدنم بود.

پای چپم و خم کردم و بین پاهاش گذاشتم و عضوش و تو دست چپم گرفتم و فشار دادم. ناله ی آرومی کرد و گازی از سر شونم گرفت که از لذت چشمام و بستم.

شونش رو بوسیدم و دست راستم که زیر سرش بود، تو موهاش بردم. میخواستم ببینمش. میخواستم لذت بردنش رو ببینم...

دستم روی عضوش حرکت میکرد و اون موجود دیوونه کننده با چشمای خمار، آه های بلندی از بین لبهای صورتی و ملتهبش بیرون میداد.

لباش و بوسه ی خیسی زدم و سمت سینه اش خم شدم. میخواستم ببوسمش. میخواستم دیوونه وار هر نقطه اش رو فتح کنم.

لبام روی تنش میگشت و رو نوک سینه هاش مکث میکرد. به نافش زبون میکشیدم و مک میزدم.

صدای آه و لذتش بلندشده بود و میدونستم داره طاقتش رو از دست میده. وقتی بوسه ی خیسم رو سر عضوش نشوندم بلند شد. به شکم رو تخت خوابوندم و خودش هم روم قرار گرفت.

Rᴇᴘʟᴀᴄᴇᴍᴇɴᴛ🎨Sᴇᴋᴀɪ🎨جایگـزین-FullTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang