یک هفته خیلی آروم گذشت. لویی یه تیکه نون و یه لیوان آب توی روز میگرفت و اجازه داشت تا یه بار در روز از دستشویی استفاده کنه. هری رو توی این مدت ندیده بود اما میدونست که هری میتونه با دوربینی که گوشه اتاق هست، اون رو ببینه.
تا آخر هفته لویی فقط یه تیکه نون خورده بود و احساس گناه هری اونقدر زیاد بود که نمیتونست کنترلش کنه. میدید که لویی غذا نمیخوره و گریه میکنه. چشمهای معصوم آبیش رو میدید. میدید که لویی بخاطر کابوس از خواب میپره و حملههای عصبیش که باعث میشدند از هوش بره رو هم میدید.
نمیدونست چی به سرش اومده اما میدونست که عصبانیه، از خودش عصبانیه که این حس رو نسبت به لویی داره. اعتراف میکرد که لویی یکی از خوشگلترین پسرهاییه که تا حالا دیده و همچنین میدونست که یه سری احساساتی نسبت بهش داره اما نمیدونست چرا. از لویی 9 سال بزرگتر بود و واقعا میخواست لویی رو توی پنبه بپیچه و برای ابد امن نگهاش داره.
"رئیس؟" صدای درو، هری رو که توی دفترش نشسته، به صفحه برنامه امنیتی برای یک ساعت زل زده بود و فقط لویی رو تماشا میکرد رو به خودش آورد.
"هوم؟" هری سرش رو تکون داد. "تروی رو پیدا کردیم." هری سرش رو بالا آورد، میدونست که وقت زیادی نداره. "کجاست؟" هری پرسید."جامائیکا." درو گفت و هری آهی کشید.
"شماره تلفن و اطلاعات هتلش رو داریم." ادوارد همونطور که همراه با جورج، جلوتر از اسکات و جکس و اندی وارد اتاق میشد، اعلام کرد.
"الان میخوای چیکار کنیم، رئیس؟ لویی رو بکشیم؟" جکس با تردید پرسید. باعث تعجب هری نبود که پسرها از لویی خوششون اومده و سعی کرده بودند تا جایی که میتونن باهاش خوب حرف بزنن و کاری کنن تا راحتتر باشه. میشد گفت که علاقهشون به لویی بیشتر از قبل شده و براشون سخت بود که توی زیرزمین رهاش کنند.
هری صورتش رو چرخوند تا به چشمهای جکس نگاه کنه. "ما اون پسر رو نمیکشیم."
"رئیس... تو- تو میتونی به ما اعتماد کنی." اسکات صادقانه گفت. "میدونم. میدونم. من فقط..." هری آهی کشید.
"درکت میکنیم هز." درو گفت و همین برای هری کافی بود. سرش رو تکون داد. تیمش اون رو میشناختن و به احساساتش احترام میذاشتن. اونها به اندازه کافی ازش شناخت داشتن که بفهمن هری داره از لویی خوشش میاد.
"قرار نیست لویی رو بکشیم اما تروی لازم نیست این رو بدونه. لویی رو برام بیارید، یه اسلحه خالی بهم بدید و یه تماس ویدئویی با تروی برام جور کنید." هری گفت و اونها بلافاصله به تکاپو افتادند تا خواستههاش رو عملی کنند.
YOU ARE READING
Little Cub (L.S)
Fanfiction*در حال ویرایش* [ C o m p l e t e d ] هری رئیس دنیای زیرینه. اون بیرحم، کنترلگر، ترسناک و قدرتمنده. لویی یه دانش آموزه، پدرش برای هری کار میکنه اما لویی هیچ ایدهای در مورد دنیای زیرینشون نداره. چی میشه وقتی پدر لویی دردسر درست میکنه و هری، لوی...