وقتی مزه ملس گوشت رو حس کردم چشمهام ۴ تا شد. این واقعا خوشمزهتر از اون چیزی بود که فکر میکردم. سرم رو بالا آوردم و به نامجون نگاه کردم. اون طرف میز چهار زانو رو زمین نشسته بود و تیکههای گوشت رو با ولع میخورد. نیم نگاهی به جین انداختم که تو آشپزخونه درحال سرخ کردن سیب زمینیها بود.
از تو هال دید خوبی نداشتم اما میتونستم بالاتنه و سر و گردنش رو ببینم. جوری با تسلط کار میکرد که دهنم کف کرده بود:"باورم نمیشه بتونه آشپزی کنه!"نگاهم رو ازش گرفتم و به نامجون دادم.
اول با سرش تاییدم کرد:"درحدی خوبه که جیمین بیخیال رژیمش شده. فقط باید روغن زیتون رو از جلو دستش برداری!" تُن آروم مخفی طور نامجون باعث شد منم ناخودآگاه صدام رو آروم کنم:"باور کنم کیم سوکجین داره مفت بهتون سرویس میده؟!"
نامجون مکثی تو خوردنش کرد و زیر چشمی جین رو پایید. از حرکتش تعجب کردم. کارد و چنگالش رو کنار گذاشت و سرش رو بهم نزدیک کرد:"منم نمیدونم قضیه چیه ولی حتی غیر آشپزی یک موقعهاییم با کلی خرید میاد اینجا. تو این دوهفته فقط یک روزش رو خونهی خودشون رفت. اون درمورد موندنش هم چیزی به ما نگفت،یهو..." نیم نگاه کوچیکی به جین انداخت:"...خودش رو اینجا پلاس کرد. یک جورایی مادر خرجمون شده!" و دو لپی بقیه استیکش رو تو دهنش چپوند.
جین واقعا دست و دلباز شده بود؟ نتونستم نگاهم رو از چهره راضی و پر از لذت نامجون بگیرم. از شدت شیکمو بودنش خندم گرفت.
یهو سرش رو بلند کرد و لبخند غلیظی زد. رد نگاهش رو گرفتم به پشت سرم برگشتم. اول پاهای بلند جین رو دیدم که با شلوار گشاد آبی رنگی پوشونده شده بود. نگاهم رو بالاتر دادم و بعد از گذروندن بافت کرم رنگش به چهرهاش رسیدم. اون هم داشت با یک لبخند ملایم به نامجون نگاه میکرد.
-شت!اینجا چه خبره؟-
با لگد آروم جین از جا پریدم و چشمهام رو گرد کردم:"برو اونور تر!"روم رو برگردوندم و به اون همه جای خالی دور میز نگاه کردم. پوفی کردم و با اکراه خودم رو پیش نامجون کشوندم. جین فوری سر جای من رو به روی جون نشست. ظرف پر از سیب زمینی سرخ کرده رو وسط گذاشت و گلوش رو صاف کرد. نامجون تشکر آرومی کرد و دو سه تا خلال رو قاپید.
ترجیح دادم چیزی نگم و حتی سرمم بالا نیارم. تو ظرف غذام غرق شدم و فکرم همچنان درگیر جو سنگین اطرافم بود. با صدای سرفهی جین و صاف کردن گلوش، من و جون همزمان بهش نگاه کردیم. لبخندی مصنوعی زد و کاغذ تا خوردهای رو به طرف نامجون هل داد. لپم رو از تو گاز گرفتم و ریاکشن نامجون رو نگاه کردم. با آرامش تا کاغذ رو باز کرد. نمیخواستم فضولی کنم برای همین نگاهم رو از دستخط جین برگردوندم. جین با نگاهش داشت نامجون رو میخورد. من اگه جای جون بودم دُمم رو روی کولم گذاشته بودم و الفرار!
ESTÁS LEYENDO
24/7 [Sope] Completed
Novela Juvenilبا اطمینان کامل دفترچهای رو که عمرتو باهاش سر کردی باز میکنی و یک ضربدر بزرگ با خودکار قرمز روش میکشی و زیرش مینویسی تاریخ انقضائت تموم شده رفیق؛ روی میز پرتش میکنی و میری سمت زندگی روزمرهای که سالها دیگران رو به خاطر داشتنش مسخره میکردی. تو...