(عمرا برم عوضی)-part3

13K 1.7K 182
                                    

تهیونگ :میخواستم کاریت نداشته باشم...ولی اگر تو دوس داری بازی کنیم پس....

ته با یه قیافه ترسناک چشای کشیده جذابش ادامه داد: بچرخ تا بچرخیم ...

از دیدگاه جانگکوک: هنوزم فکرم مشغول عکسل العمل تهیونگ بود نمیدونم بعد اونکاری که با وسایلش کردم قرار چه ریکشنی نشون بده..
هم ترسیدم هم نگرانم...
یه زربه ضعیف به توپ زدم..
جیمین:هی کوکی, مطمئنی میخوای با یه همچین نقشه ای از شر تهیونگ خلاص بشی؟؟
*جیمین توپ سمت کوک قل داد*
با نگرانی بهش نگاه کردم گفتم: ایده خودت بود دیگه جیمین شی...
جیمین با یه نگاه شک زده از حرکت ایستاد گفت :ایده من..., ولی خودت از این ایده لعنتی ترسناک استفاده کردی,میتونستی انجامش ندی•_•

جیمین ادامه داد...گند زدی به وسایلش درسته؟
با یه شجاعت ساختگی گفتم:اره, اگرم تمیزش کنه من بازم میرمو همچیو بهم میریزم..ببینم تا کی دووم میاره...

*در حقیقت نه اون واقعا ترسناکه من حتی میترسم که الان برم خوابگاه اینارو تو فکرم گفتم*

جیمین خندید گفت: مطمئنم بیشتر از تو دووم میاره..

از حرفش عصبی تر شدم به توپ جلوی پام ضربه محکمی زدم ..جیمین فریاد زد دیونه و گارد گرفت..
پریدم روش زدمش
جیمین: بسه بسه تسلیم میشم،گه خوردم آغا:/فقط شوخی بود..
جانگکوک:اصلا خنده دار نیستی

بعد تمرین فوتبالم با جیمین رفتم رختکن لباسامو عوض کردم رسیدم خوابگاه در اتاقمون باز کردم ...
همون کارتونایی که جلوی تختش گذاشته بودم و روش نوشتم (برو بیرون کونی)الان سمت تخت خودمه و روشم نوشته.. (عمرا برم, طعمه جدیدم)

برگشتم به وسایلم نگاه کردم همه چی پخش زمین شده بود لباس زیرم کتابام دیویدی هام مجله hot girl *-*
%بچه منحرفه...%

خشم همه وجودمو گرفته بود
ولی تهیونگ خیلی اروم ریلکس مثل همیشه یه هدفون تو گوشش بود و روی تختش نشسته بود با موبایلش ور میرفت...
که با دیدن من زیر چشمی نگاهی بهم کرد, دوباره سرشو واسه نوت اهنگش تکون داد اروم هم خونی میکرد...


من فقط تو اون لحظه میخواستم بکشمش واقعا میخواستم...
با زره زره سلولای بدنم حسش میکردم...چیو؟معلوم مرز دیونگیو...من الان میتونم بکشمش..

جانگکوک: معلوم هست چه گوهی اینجا اتفاق افتاده؟
تهیونگ از گوشه ی لبش یه نیش خند معنا دار زد و هدفونشو در اورد از تخت بلند شد

من همینطور که به سمت تختش میرفتم پامو روی یه چیزی گذاشتم که دیدم یه کرم که سرش باز بود یه ماده لزجی ازش ریخت بیرون...

جانگکوک:أیش...این دیگه چیه!!

تهیونگ با یه نیش خند محف نگام کرد بعدشم به کرم, نزدیک تر شد,
یهو خم شد اون کرم برداشت تو اون حالت اون دقیقا جلوم بود جوری که سرش دقیقا جلوی پاهام بود سرش انقدر نزدیک بدنم بود که ممکن بود وقتی بلند میشه بخوره بهم اروم سرشو سمت بالا اورم و هم زمان بلند شد تو یه سانتی صورتم ظاهر شد...

👅💦My crazy bunny🐰Donde viven las historias. Descúbrelo ahora