" جنگ آغاز شد !
ولیعهد اتریش در خاک مجارستان به دست پرنزیب که یک صرب است با ضرب گلوله به قتل رسید
اتریش و مجارستان هر دو با همکاری هم قصد تصاحب صربستان را دارند
روسیه در فکر کمک به کشور دوست خود ، صربستان است
آلمان با تهدیدی خود را وارد بازی کرده است
تهدیدی که فقط با کنار کشیدن روسیه برطرف می شود و در غیر این صورت آلمان به اتریش و مجارستان می پیوندد و خود را وارد جنگ می کند
همه چیز به تصمیم سزار روسیه بستگی دارد ... "
لویی نامه رو برای بار دیگر خواند . خطری نبود چون جنگ مایل ها دور تر از مرز های فرانسه بود .
خیالش راحت شد و خودش رو روی صندلی میز کارش ولو کرد .
ولی شادی اون موقع اش فقط برای یک لحظه بود وقتی که نقاشی برادر و پدرش رو روی دیوار دید . چقدر دلش برای برادرش تنگ شده بود . اون کسی بود که وقتی مادرشون مرد برای لویی محکم ترین تکیه گاه شد . وقتی که عاشق همسرش شد ، اون همیشه از عشقشون حمایت کرد . حتی وقتی که پدرشون لویی رو ولیعهد کرد ، اون حتی یه اخم هم به ابروش نیاورد . اون عشق و خانواده رو همیشه اولویت اولش قرار می داد و چقدر بهتر بود اگه هری با زین خوب بود تا دو برادر همدیگر رو بیشتر ببینند .
" لو ؟ "
لویی با صدای همسرش از فکر بیرون اومد .
" ا ! ببخشید حواسم پرت شد "
هری با تردید لویی رو نگاه کرد .
" خب .... نمی خوای بگی تویه اون نامه چی بود ؟ "
لویی نیشخندی زد . اون بهتر از هر کسی می دونست که مسائل کشور اندازه ی یه ارزن هم برای هری ارزشی نداره.
" فک نکنم برات مهم باشه "
هری خواست جوابش رو بده که لویی مانعش شد
" برای منم مهم نیس . فعلا دارم به قرار امشبمون فکر می کنم "
چشمای هری بزرگتر از این نمی شد . سعی کرد چیزی بگه ولی هر دفعه سکوت بهش پیروز می شد .
لویی که از این کارش خوشش اومده بود قدمی به سمت هری برداشت و اون رو تو یه حرکت بلند کرد و به سمت تخت مشترکشون برد . روی تخت پرتش کرد و خودش روش خیمه زد .
و این بازی به ناله هایی ختم شد که باعث شد زنگ ساعت یک شب به گوششون نرسه .
......
اهم اهم |:
انتظار داشتید ادامه بدم ؟
کور خوندید چون This is a family show
این پارتو کوتاه نوشتم چون می خوام سریع به موضوع اصلی برسیم .
اپ بعدی یک شنبه یا دوشنبه است چون اینترنت ندارم :'(
به هر حال
آیا لویی تقاص این شیطونی هاش رو میده ؟
آیا هری باز هم در مسائل کشور دخالت می کند ؟
آیا لیام صبر ایوب دارد ؟
آیا زین سر به تن هری می گذارد ؟
آیا نایل در داستان وجود دارد ؟ (:
آیا شما ووت و کامنت می دهید ؟
خودمم نمی دونم /:
♥H
YOU ARE READING
World War I
Historical Fictionسرش را نزدیک می برد و پیشانی اش را می بوسد نمی داند چرا نمی تواند فریاد هایی در سرش را خاموش کند فریاد هایی که می گویند : این اخرین دیدار است #66 louistomlinson #45 harrystyles #54 liampayn