16

135 25 30
                                    

- اون پسر برامون دردسر ساز می شه
- اون فقط یه سربازه
- پس چرا نمی زاری بکشمش ؟

- هنوز زوده . اون یه نقشه هایی تو سرش داره . می دونی چه برگ برنده ای برای ما محسوب می شه ؟
- اگر واقعا نقشه های خوبی داشت تا الان فرانسه بود نه توی سربازخونه آلمان

- هنوز نشناختیش . می دونی تا حالا چند نفر رو کاتولیک کرده ؟
- واقعا برام مهم نیست ولی اگه اینو می گی ......
- خب ؟

- به نظرم باید سربازخونه رو آتش بزنیم
- چیییی؟؟؟؟

.......

د.ا.ن زین
- مراقب خودت باش
- تو هم همینطور و زود بر گرد
- همه سعیم رو می کنم

چشمای لیام هنوزم قرمز بود . هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روزی برسه که ما مجبور باشیم از هم جدا شیم . ولی همه اینا قرار بود به خوبی تموم شه مگه نه ؟

سوال سختی نیست . پایان ما کاملا مشخصه
فقط اگه چیزی از قانون مورفی بدونید !

- دلم خیلی برات تنگ می شه
با صدای لیام از فکر در اومدم
- لیام این قضیه به زودی تموم می شه فقط اگه یکم صبر کنیم . بعد تو بر می گردی و ما می تونیم دوباره بریم خونه
- ولی اونجا رو که اتش زدند
- پس یکی دیگه می سازیم !
- این واقعا عالیه

هیچ چیز دردناک تر از خیالبافی های دروغ با وجود دونستن حقیقت نیست

........

د.ا.ن لویی
یاد ونسن ( یه جنگل توی فرانسه ) افتادم . من و هری برای تعطیلات همیشه به اونجا می رفتیم . هری اونجا رو خیلی دوست داشت . می گفت مثل قدم زدن توی بهشته . هیچ وقت فکر نمی کردم نتونم با یه بشکن به اون روزا بر گردم .

الان بیشتر از هر چیزی به فرانسه نیاز دارم . درست مثل یه قرص زیرزبونی . شایدم مثل دستگاه تنفس .

ولی دنیا تا چیزی رو براش نجنگی بهت نمی ده . پس باید از همین حالا نقشه فرارم رو بکشم . قبل از اینکه دوباره جا به جام کنند !

......

د.ا.ن لیام
امروز یک شنبه است . به لطف مسیریابی های اندره تونستیم یکم زود تر برسیم . فقط چند ساعت تا شروع روز دوشنبه مونده .

- علیحضرت ! یه سر پناه پیدا کردیم !
- باشه اومدیم

داشتم به سمت چادر حرکت می کردم که صدای جیغ کل فضا رو پر کرد . همه اسلحه هامون رو در اوردیم و اروم به سمت چادر حرکتمون رو ادامه دادیم .

بعد از چند ثانیه صدای قدم ها زیادی رو دور خودم حس کردم و چند دقیقه بعدش دیگه هیچی نفهمیدم

......

د.ا.ن لویی
- اینجا همین دو تا در رو داره ؟
- می خوای فرار کنی ؟
- بیخیال اگه می خواستم فرار کنم که ازت نمی پرسیدم
- چرا که نه ؟ خیلیم باهوش نیستی
- هوووووف ولش کن

- باشه فقط بگو برای چی می خوای ؟
- بخاطر جنگ همه موظف شدند که در های مخفی برای خروج اضطراری توی خونشون داشته باشند

- خب منم دارم
- کجاست ؟
- خوبه خودت می گی مخفی
- هر چی

خب بدم نشد . حداقل اینکه می دونم یه در داره . فقط با چند دقیقه گشتن می تونم پیداش کنم .

.....

د.ا.ن جک
- حالشون چطوره؟
- نگران نباش ضربه سنگینی نبوده تا چند ساعت دیگه به هوش می یاند
- اصلا نمی تونم تصور کنم چه اتفاقی افتاده . این فقط خیلی عجیبه

............

د.ا.ن زین
- علیحضرت نگاه کنید !
سرم رو بالا بردم . شعله های اتش قرمز نماد آلمانی ها بود
- اونا دارن به ما نزدیک می شن !!!

........

د.ا.ن هری
- لیام ! اینجا چیکار می کنی ؟
- هری !

- خدای من چطوری ما رو پیدا کردید ؟
- ما فقط یه چادر دیدیم و بعدش ....
- بخاطر تاریکیه هوا بوده . اینجا 10 تا چادر داشته
- 10 تا .....

- زین کجاست ؟
- چی ؟
- پرسیدم زین کجاست ؟
- اونا الان توی .......

.........

- حتی نمی تونید دو تا ادم رو پیدا کنید ؟ پس به چه دردی می خورید ؟
- ما قصر رو اتش زدیم . احتمالا جسداشون هم سوخته
- حتی یک جسد هم پیدا نکردید ؟
- خیر قربان
- این غیر ممکنه !

......

د.ا.ن زین
- این خیلی مشکوکه اونا خیلی کم به نظر می یاند
- شاید برای رد گم کنیه
- من فقط فکر می کنم که ........

- شارلوت !!!!!!!!!!!!
همه به سمت شارلوت دودیم . ما فکر می کردیم اون توی قصر مرده .

- خداروشکر که سالمی
- م ..... من .....
نفسش بالا نمی اومد . مسیر طولانی رو دویده بود . دکتر دستش رو گذاشت رو قفسه سینش
- اروم باش نیازی نیست حرف بزنی

- س..... س...... سبد
شارلوت با دستش به سبدی که همراه خودش اورده بود اشاره کرد . رفتم سمت سبد . چی می تونست توش باشه که انقدر براش مهم بود ؟

اروم در سبد رو کنار زدم
- نااااااااااایل !

.......

ا

ینم از نایل 😂 دیگه چی می خواید؟
حضار : خوشبختیه زیام و لری و یک هپی اندینگ خوب
من : راجع‌ به اخری زیاد مطمئن نیستم
حضار :/

خب سلام چه خبر ؟
اول داستان خوب کپ کردید ؟ 😂
وسطش چی ؟ 😂🤦🏻‍♀️
حداقل اینکه لیام به هری رسید دیگه هری نمی تونه به جک بچسبه 😂
این پارت و پارت بعدی یکی از پر‌محتوا ترین پارت هاست پس‌به هیچ عنوان حتی یک کلمه هم از دست ندید
قرار بود تو این پارت یه چیزی بهتون بگم . پارت بعدی جوریه که ارزو می کردید هرگز همچین پارتی وجود نداشته باشد پس‌فحشاتون رو برا اون موقع نگه دارید😂

برای اینکه حوصلتوت سر نره چند تا سوال می پرسم جواب بدید
۱. فکر می کنید داستان چطوری تموم می شه؟
۲. رابطه جری رو چطوری ارزیابی می کنید ؟
( جری = جک و هری 😂)
۳. ایا نایل نجات می یابد یا می میرد ؟
۴. ایا خیلی حرف می زنم؟ 🤦🏻‍♀️

خب دیگه همین
مرسی بابت همه ووت ها و کامنت هاتون
دوستون دارم
♡H

World War IDonde viven las historias. Descúbrelo ahora