- اون پسر برامون دردسر ساز می شه
- اون فقط یه سربازه
- پس چرا نمی زاری بکشمش ؟- هنوز زوده . اون یه نقشه هایی تو سرش داره . می دونی چه برگ برنده ای برای ما محسوب می شه ؟
- اگر واقعا نقشه های خوبی داشت تا الان فرانسه بود نه توی سربازخونه آلمان- هنوز نشناختیش . می دونی تا حالا چند نفر رو کاتولیک کرده ؟
- واقعا برام مهم نیست ولی اگه اینو می گی ......
- خب ؟- به نظرم باید سربازخونه رو آتش بزنیم
- چیییی؟؟؟؟.......
د.ا.ن زین
- مراقب خودت باش
- تو هم همینطور و زود بر گرد
- همه سعیم رو می کنمچشمای لیام هنوزم قرمز بود . هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روزی برسه که ما مجبور باشیم از هم جدا شیم . ولی همه اینا قرار بود به خوبی تموم شه مگه نه ؟
سوال سختی نیست . پایان ما کاملا مشخصه
فقط اگه چیزی از قانون مورفی بدونید !- دلم خیلی برات تنگ می شه
با صدای لیام از فکر در اومدم
- لیام این قضیه به زودی تموم می شه فقط اگه یکم صبر کنیم . بعد تو بر می گردی و ما می تونیم دوباره بریم خونه
- ولی اونجا رو که اتش زدند
- پس یکی دیگه می سازیم !
- این واقعا عالیههیچ چیز دردناک تر از خیالبافی های دروغ با وجود دونستن حقیقت نیست
........
د.ا.ن لویی
یاد ونسن ( یه جنگل توی فرانسه ) افتادم . من و هری برای تعطیلات همیشه به اونجا می رفتیم . هری اونجا رو خیلی دوست داشت . می گفت مثل قدم زدن توی بهشته . هیچ وقت فکر نمی کردم نتونم با یه بشکن به اون روزا بر گردم .الان بیشتر از هر چیزی به فرانسه نیاز دارم . درست مثل یه قرص زیرزبونی . شایدم مثل دستگاه تنفس .
ولی دنیا تا چیزی رو براش نجنگی بهت نمی ده . پس باید از همین حالا نقشه فرارم رو بکشم . قبل از اینکه دوباره جا به جام کنند !......
د.ا.ن لیام
امروز یک شنبه است . به لطف مسیریابی های اندره تونستیم یکم زود تر برسیم . فقط چند ساعت تا شروع روز دوشنبه مونده .- علیحضرت ! یه سر پناه پیدا کردیم !
- باشه اومدیمداشتم به سمت چادر حرکت می کردم که صدای جیغ کل فضا رو پر کرد . همه اسلحه هامون رو در اوردیم و اروم به سمت چادر حرکتمون رو ادامه دادیم .
بعد از چند ثانیه صدای قدم ها زیادی رو دور خودم حس کردم و چند دقیقه بعدش دیگه هیچی نفهمیدم
......
د.ا.ن لویی
- اینجا همین دو تا در رو داره ؟
- می خوای فرار کنی ؟
- بیخیال اگه می خواستم فرار کنم که ازت نمی پرسیدم
- چرا که نه ؟ خیلیم باهوش نیستی
- هوووووف ولش کن- باشه فقط بگو برای چی می خوای ؟
- بخاطر جنگ همه موظف شدند که در های مخفی برای خروج اضطراری توی خونشون داشته باشند- خب منم دارم
- کجاست ؟
- خوبه خودت می گی مخفی
- هر چیخب بدم نشد . حداقل اینکه می دونم یه در داره . فقط با چند دقیقه گشتن می تونم پیداش کنم .
.....
د.ا.ن جک
- حالشون چطوره؟
- نگران نباش ضربه سنگینی نبوده تا چند ساعت دیگه به هوش می یاند
- اصلا نمی تونم تصور کنم چه اتفاقی افتاده . این فقط خیلی عجیبه............
د.ا.ن زین
- علیحضرت نگاه کنید !
سرم رو بالا بردم . شعله های اتش قرمز نماد آلمانی ها بود
- اونا دارن به ما نزدیک می شن !!!........
د.ا.ن هری
- لیام ! اینجا چیکار می کنی ؟
- هری !- خدای من چطوری ما رو پیدا کردید ؟
- ما فقط یه چادر دیدیم و بعدش ....
- بخاطر تاریکیه هوا بوده . اینجا 10 تا چادر داشته
- 10 تا .....- زین کجاست ؟
- چی ؟
- پرسیدم زین کجاست ؟
- اونا الان توی ................
- حتی نمی تونید دو تا ادم رو پیدا کنید ؟ پس به چه دردی می خورید ؟
- ما قصر رو اتش زدیم . احتمالا جسداشون هم سوخته
- حتی یک جسد هم پیدا نکردید ؟
- خیر قربان
- این غیر ممکنه !......
د.ا.ن زین
- این خیلی مشکوکه اونا خیلی کم به نظر می یاند
- شاید برای رد گم کنیه
- من فقط فکر می کنم که ........- شارلوت !!!!!!!!!!!!
همه به سمت شارلوت دودیم . ما فکر می کردیم اون توی قصر مرده .- خداروشکر که سالمی
- م ..... من .....
نفسش بالا نمی اومد . مسیر طولانی رو دویده بود . دکتر دستش رو گذاشت رو قفسه سینش
- اروم باش نیازی نیست حرف بزنی- س..... س...... سبد
شارلوت با دستش به سبدی که همراه خودش اورده بود اشاره کرد . رفتم سمت سبد . چی می تونست توش باشه که انقدر براش مهم بود ؟اروم در سبد رو کنار زدم
- نااااااااااایل !.......
ا
ینم از نایل 😂 دیگه چی می خواید؟
حضار : خوشبختیه زیام و لری و یک هپی اندینگ خوب
من : راجع به اخری زیاد مطمئن نیستم
حضار :/خب سلام چه خبر ؟
اول داستان خوب کپ کردید ؟ 😂
وسطش چی ؟ 😂🤦🏻♀️
حداقل اینکه لیام به هری رسید دیگه هری نمی تونه به جک بچسبه 😂
این پارت و پارت بعدی یکی از پرمحتوا ترین پارت هاست پسبه هیچ عنوان حتی یک کلمه هم از دست ندید
قرار بود تو این پارت یه چیزی بهتون بگم . پارت بعدی جوریه که ارزو می کردید هرگز همچین پارتی وجود نداشته باشد پسفحشاتون رو برا اون موقع نگه دارید😂برای اینکه حوصلتوت سر نره چند تا سوال می پرسم جواب بدید
۱. فکر می کنید داستان چطوری تموم می شه؟
۲. رابطه جری رو چطوری ارزیابی می کنید ؟
( جری = جک و هری 😂)
۳. ایا نایل نجات می یابد یا می میرد ؟
۴. ایا خیلی حرف می زنم؟ 🤦🏻♀️خب دیگه همین
مرسی بابت همه ووت ها و کامنت هاتون
دوستون دارم
♡H

ESTÁS LEYENDO
World War I
Ficción históricaسرش را نزدیک می برد و پیشانی اش را می بوسد نمی داند چرا نمی تواند فریاد هایی در سرش را خاموش کند فریاد هایی که می گویند : این اخرین دیدار است #66 louistomlinson #45 harrystyles #54 liampayn