"بچه پررو"چرا کارما داشت این بلاها رو سرش میاورد؟...نکنه تو زندگی قبلیش یه غلطی کرده بود که الان گیر همچین آدمی افتاده بود!
با چشمای کینه ای و ریز شده ای به چانیول خیره شد و بیشتر رو کاناپه ای که روش نشسته بود فرو رفت
چانیول که تا اون لحظه سنگینی نگاه اون راننده احمق رو روی خودش حس میکرد آخر کلافه شد و در یخچال رو بست
_دقیقا چه مرگته که از اونموقع زل زدی به من؟
مردی که توی آشپزخانه ایستاده بود داد زد و اصلا انتظار نداشت که داد بکهیون بلند تر از خودش تو گوشش بپیچه
_من ده بار پاهات رو پانسمان کردم ولی باز بلند میشی و راه میری تو مگه آیدل نیستی باید به خاطر شغلت هم که شده حواست به خودت باشه...الان چرا اومدی آشپزخونه؟...میتونی زبونت رو حرکت بدی تا من سریع چیزی رو که میخوای برات بیارم!
بکهیون درست مثل یه بمب ترکید و چانیول از اون فاصله هم میتونست نبضی که کنار شقیقه فن بویش میزد رو حس کنه!
چرخی به چشماش داد...همیشه از ترحم بقیه متنفر بود، شاید بکهیون خودش دوست داشت کمکش کنه ولی باز چانیول خوشش نمیومد!
_من خوبم بکهیون!
جوری بکهیون رو به زبون آورد که پسر مچاله شده میتونست پیچش شیرینی رو توی قلبش حس کنه ولی فقط با همون عصبانیت جواب داد
_میدونی چیه؟...هم خودت و هم پاهات به تخمم!
ابروهای مرد بزرگتر بالا پرید و لحظه بعد صدای خندش کل خونه رو گرفت...این پسر تا یک ساعت پیش به خاطر زخم پای چانیول داشت هق هق گریه میکرد و حالا مثل یه بچه شیر زخمی داشت عربده میکشید.
بکهیون که با دیدن خنده چانیول گونه هاش رنگ
گرفته بود سعی کرد حالت جدی خودش رو نگه داره البته نه تا وقتی که چانیول سوالی که ازش میترسید رو به زبون آورد
_چرا نرفتی خونتون؟
وقتی چانیول این حرفش رو زد کاملا متوجه تغییر رنگ بکهیون شد و وقتی کمکم اخمای اون پسر تو هم رفت حدس زد که قراره باز پررو بازی دربیاره!
بکهیون دست هاش رو له کمر زد و با ابروهاش به ساعت اشاره کرد
_الان ساعت چنده آقای پارک؟...مامان من از ساعت یازده به بعد منو خونه راه نمیده، الانم هوا سرده و ممکن پشت در یخ بزنم!
با لحن جیغ جیغویی گفت و وقتی چشمای چانیول گرد شد صورتش رو متعجب کرد
_چیه؟..نکنه میخوای منو بندازی بیرون؟
آیدلی که حالا از حرفای تند تند و پشت سر هم احساس سرگیجه میکرد چشماش رو بست و سعی کرد همه چیز رو تو ذهنش سازمان بده!
نفسش رو بیرون داد و وقتی چشماش رو باز کرد به چهره اخمالو بکهیون خیره شد
_میخوای اینجا بمونی؟
بکهیون پاهاش رو روی هم انداخت و با تخسیت تمام جواب داد
_اگه جای دیگه ای رو داشتم مطمینا نمیموندم!...البته یه همسایه دارم ولی امروز رفت خونه مادر و پدرش!
چانیول که از جوابای سربالا بکهیون به وجد اومده بود تک خنده ای کرد...باید رانندش رو پیش یه مشاور روانی خوب میبرد چون اون پسر یه ثانیه بهش میگفت چانیول و لحظه بعد خیلی سریع تبدیل به آقای پارک میشد و تغییر یهویی رفتاراش هم که....
واو انگار یه روانی مثل خودش پیدا کرده بود!
از آشپزخانه خارج شد و به سمت راهرویی که به اتاق چوبی مخصوص مشروباش میرسید رفت...حالا که کسی رو تو خونه داشت میتونستن با هم بنوشن؟
خودش هم درک نمیکرد چرا دوست داره با بکهیون بنوشه...شاید تنهایی زیاد بهش فشار آورده بود!
بطری مشروب مورد نظرش رو از تو قفسه چوبی که هر بطری با فاصله کمی داخلش قرار داشت بیرون کشید
نیم نگاهی به بطری تو دستش انداخت و از اتاق خارج شد...خیلی عجیب بود که دردی تو پاهاش احساس نمیکرد؟...شاید دیگه زخماش هم از رو رفته بودن چون لعنت بهش!...بکهیون ده بار پاهاش رو پانسمان کرده بود، اون راننده واقعا احمق بود!
داخل پذیرایی شد و وقتی بکهیون رو روی کاناپه پیدا نکرد متعجب ابروهاش رو بالا انداخت و یه چرخ تو خونه کافی بود که پسر کوچکتر رو سر یخچال پیدا کنه!
انگار که خونه خودش باشه بطری آب رو سر کشید و با پشت دست دور لبش رو پاک کرد!
بطری رو سر جای قبلیش گذاشت و همین در یخچال رو بست با دیدن چانیول که داشت از یکی از کابینت ها چیزی برمیداشت آب دهنش پرید گلوش!
چانیول بعد از برداشتن دو تا گلس تو جاش صاف شد و به سمت بکهیون که داشت از سرفه زیاد خودش رو به در و دیوار میکویوند برگشت!
انگار که بکهیون با یه لبخند رو به روش ایستاده باشه بطری مشروب رو تو دستش تکون داد
_با یه جشن دو نفره چطوری راننده کوچولو؟
بکهیون در حالی که سعی داشت سرفش رو کنترل کنه و کمتر شبیه قورباغه به نظر برسه فقط تونست سر تکون بده و آیدلش بعد از گرفتن تایید بکهیون از آشپزخانه خارج شد که اون فن بوی به ادامه سرفش بپردازه/:
YOU ARE READING
ugly fan and hot fucker
Fanfictionname:ugly fan and hot fucker couple:chanbeak Gener:🍓اسمات🔞،خشن،عاشقانه،فلاف writet: maya^^ وضعیت:کامل شده☑️ قسمتی از فیک 🎄🎇⬇⬇ _تو خیلی زشتی بیون!❎ پارک چانیول تاپ آیدل معروف کره....کسی که بکهیون تا چشمش رو باز کرد عاشقش شد تو صورتش زل زد و با...