ugly Fan and Hot fucker.prt36

5.3K 1.1K 169
                                    

_اوووووما.
صدای جیغ دخترش باعث شد دست از تماشا کردن تلوزیون بکشه و با سرعت از جاش بلند بشه
_بکهی عزیزم خوبی؟
با استرس در اتاق دخترش رو باز کرد و با دیدن چشمای گرد شدش نفسش رو بیرون داد که حداقل اون بچه زندس!
_او...اوما بیا...بیا اینجا.
بکهی با دست به مادرش اشاره کرد و بدون اینکه نگاهش رو از صفحه لپتابش بگیره خودش کنار رفت تا خانون بیون کنارش بنشینه.
_این بکهیون نیست؟
با تعجب به پسری که تمام ویدیوش توی اینستا همراه پارک چانیول منتشر شده بود اشاره کرد.
_آره...گفته بود قراره یه سفر کاری بره.
_اونم با پارک چانیول!
بکهی با تکخنده ای که کرد جواب داد و خانوم بیون چند تا پلک گیج زد
_پایین ویدیوش چی زده؟
_چانبک؟
چند لحظه نگاه هردوشون با گیجی بهم گره خورد و برق چشمای خانوم بیون و دخترش کل شهر رو روشن کرد.
_میتونیم از این طریق کلی پول دربیارم.
و البته اینکه هر چیزی رو به چشم یک فرصت پولساز ببینن یکی از هزاران قدرت خانواده بیون بود.

____________________________

وقتی وارد رستوران شدن بکهیون برای یک لحظه با ترس توی جاش تکون خورد و دستش به بازوی چانیول چنگ انداخت.
مردبزرگتر میتونست ساعت ها به این حرکات کیوت بکهیون بخنده ولی خب فقط مکث کرد تا بکهیون برای بار هزارم بعد از چند صدمه ثانیه بترکه‌.
کف رستوران با شیشه پوشیده شده بود و زیرش آکواریومی با انواع ماهی ها و لاک پشت ها قرار داشت و محیط رستوران با الهام از زندگی زیر دریا طراحی شده بود.
دیوار های رستوران آبی تیره بودن و رومیزی های صورتی باعث میشد بکهیون از دیدن فضای رستوران چشماش اکلیلی بشه.
_من اینجا رو دوست دارم.
مثل یه بچه با دهانی که باز مونده بود نالید، چانیول تکخنده ای کرد و وقتی دستش رو پشت کمر پسرکوچکتر گذاشت به سمت یکی از میزها هدایتش کرد
بکهیون با همون ذوق خاصی که داشت بدون توجه به گروه فیلمبرداری پشت یکی از میزها جا گرفت و به کف رستوران خیره شد.
_چه ماهی های خوشگلی...دلم میخواد همشونو بخورم.
و خب همین حرف کافی بود تا چانیولی که روبه روش نشسته بود دستش رو روی پیشونیش بزنه و بخنده...بکهیون واقعا نوبر نداشت.
_یاااا نخند..نگاش کن.
بکهیون با ذوق به ماهی بزرگ سفید زنگی اشاره کرد
_باشه بک ولی اگه اینطور بمونی گردنت داغون میشه.
چانیول بعد از چند دقیقه گفت و همین حرف کافی بود تا پسرکوچکتر با اخم سرجاش صاف بشه و چشم غره غلیظی به پسر پشت بره.
به طرف دوربین برگشت و همونطور که به چانیول اشاره میکرد گفت
_گایز این آدم یکی از بی ذوق ترین آدماس...باهاش مسافرت رفتید زیاد ازش انتظار نداشته باشید.
چانیول چشماش رو گرد کرد و دست به سینه شد
_من خیلی خوش سفرم...تا الان بهت سخت گرفتم؟
_من سطح توقعاتمو آوردم پایین عزیزم.
بکهیون با حاضر جوابی سریع گفت و دستش رو سمت منو دراز کرد و وقتی برش داشت با دیدن تنوع غذاهای دریایی چشماش قلب قلبی شد.
_وای من همشونو میخوام.
_ولی پول ما محدوده بکهیون شی.
تهیه کننده با خنده گفت و لبای پسرکوچکتر آویزون شد
_پس باید خوشمزه ترینش رو سفارش بدم.
بعد از گفتن این حرف توجهش رو به منو بیشتر کرد، متوجه بود که چانیول تمام این مدت بهش خیره شده ولی ترجیح میداد نگاهش نکنه چون همینطوریشم قلبش داشت تند تند میزد.

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now