Part 19

3K 641 100
                                    

💎👑💎👑💎👑💎👑💎



وقتی سر خوش و خندان وارد خونه شدن انتظار نداشتن که خودشونو تو یه مهمونی ببینن. مهمونی که نه... در واقع دور همی بود که جدیدا خیلی شکل میگرفت.

در واقع وقتی چند ماه پیش که، عمو زاده های کریس، لی و لوهان و تاعو به دیدنشون اومده بودن، سوهو مهمونی گرفته بود و خوب... یه کم زیادی همه با هم جور شده بودن. اونجا بود که یه زوج رسمی دیگه، که دوستای قدیمی دانشگاه سوهو بودن، رو دیدن. شیومین و جونگده که یه سالی میشد ازدواج کرده بودن. سهون برادر ناتنی سوهو که رل لوهان میشد هم حتما باید حضور میداشت. و خب... کیونگسو و کای که از دوستای مشترک چان و بک محسوب میشدن. گرچه هیچکس به روی خودش نمیاورد ولی حس میکردن اون دو تا یه حسایی به هم دارن.

و تهیان... تنها دختر جمع که به لطف تاعو کاملا احساس راحتی کرد با جمع. وقتی تخم مرغ خام به صورت کاملا تصادفی به سرش برخورد کرد و شکست، لطف کرد و تمام و کمال از خجالت اون پسره ی چینی در بیاد.

تمام اینا به کنار!

دیدن اون ملت سرخوش بعد از ماه ها، اونم بدون خبر یه کم باعث شگفتیشون شده بود. مخصوصا که هنوز سر شب نشده بود و مست کرده بودن و خونه رو روی سرشون گزاشته بودن_______

و اگر آدمی باشید که تو جمعشون باشید و هوشیار باشید، میفهمید که اگر جون یا آبروتونو دوست دارید باید از این جمع وحشی و احمق دوری کنید. البته نه تا وقتی که خودتونم مست بشید چون خودتونم یکی از اونا میشید

نگاه کردن به اون جمع بدون اینکه جزوی ازشون باشی یه نمه از دید چانیول و بکهیون متفاوت بود. یه چیز تو مایه های اینکه "یعنی منم هر دفعه مثل اینا احمق میشم؟"تو ذهن بکهیون، و "واو چقدر باحال!" تو ذهن چانیول بود.

ولی هر چقدرم که آدم خودداری باشی، نمیتونی با دیدن کریسی که کروات دور سرش بسته و فحشای ناموسی به تلوزیون میده و دست کم آخرش با مشت خوردش میکنه، برای آرامش اعصابتم که شده یه شات بالا ندی! درواقع کریس دیوار آخر باورهاشون بود و با دیدن این حالش همه یه حالت"فاک ایت!" گرفتن و زدن به سیم آخر.

این وحشتناک بود!

بکهیون همونجور تو حال خودش بود ولی وقتی لوهان و سهونی که پرت شدن کنارش و همو مثل وحشیا میبوسیدن، از جاش بلند شد و دنبال چان گشت.

پایین پله ها جلوی دو تا بطری نشسته بود و خیره نگاشون میکرد. چند قدم آخرو تلو تلو خورد و خودشو پرت کرد تو بغلش:"یولا..."

سرشو به سینش مالید و با لحن طلبکاری به لوهان و سهون اشاره کرد:"اونا باعث میشد بخوام اوق بزنم... برو جلوشونو بگیر"

My Husband's GirlFriendDonde viven las historias. Descúbrelo ahora