8

622 135 66
                                    

یکم اپریل2011 :

پسر مو صورتی تا قبل از دیدن یک جفت کفش چرم اشنا و کیف بزرگ قهوه یی رنگ، که روی اون یک قوطی مربای تمشک گذاشته بودن و ماهی قرمز درونش به شکل خیلی اشنایی شنا میکرد؛ زیر درخت نشسته بود
اواز اشنایی رو زیر لب زمزمه میکرد و با شقایق های قرمز رنگ تاج گل درست میکرد!
ولی بعد صدای اشنایی گوشش رو نوازش داد:
- دیدی؟
قول دادم از ماهی قرمز کوچولو خوب مراقبت کنم
کاملا صحیح و سالمه!!
پسر به بالا نگاه کرد
چشم های مشکیش برق زد و رد نقره یی رنگ اشک های زیبایی درونش نمایان شد
بعد زیبا ترین لبخندی که میتونست بزنه رو به مرد بلند قامت مقابلش هدیه کرد و در کمتر از ثانیه یی خودش رو درون اغوش وانیلی اون جای داد: - د.د.دیدی؟
ب.بهت قول د.دادم کنار درخت شکوفه گیلاس م.منتظرت م.میمونم!!

---------------------------

وقتی دیدمت
موهات رو نعنایی کرده بودی
درخت گیلاس، شکوفه داشت.
حالا اینجا رو ببین
من
تو
این درخت و شکوفه هاش :)

.

از اون زمان هیچ چیز به جز رنگ موهای تو تغییر نکرده
وقتی ازت پرسیدم چرا موهات رو صورتی کردی
گفتی چون میخواستی کاری کنی مجبور بشم یه نقاشی جدید بکشم!
چون کشیدن یه نقاشی جدید زمان طولانی تری نیاز داره تا کامل کردن یه نقاشی قدیمی!
و تو میخواستی منو مدت بیشتری پیش خودت نگه داری
یادته بعدش چی بهت گفتم؟
گفتم قرار نیست جایی برم
گفتم اومدم تا بشم ابدیت زندگیه خیال انگیز تو!
خندیدم و گفتم پس این بار باید دشت بابونه و درخت گیلاس رو با یه پسر موصورتی بکشم!
بعدش هم بهت گفتم صورتی خیلی بهت میاد
حالا؛ موهات بوی شکوفه های گیلاس میده!
:)

THE END

THE END

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
spring dayWhere stories live. Discover now