40/LastPart

2.4K 288 110
                                    

با اعصبانیت موبایلش رو روی گوشش گذاشت.

"بله؟"

صدای شریل توی خط پیچید، نفس عمیقی کشید.

"زینم. باید ببینمت!"

"این وقت شب؟"

"کجایی."

"با من چیکار داری؟"

"مهمه! میگی یا خودم تصمیم بگیرم؟"

"خیلی خب داد نزن روانی. آدرس و برات میفرستم"

زودتر قطع کرد تا صدای اون زن رو بیشتر از این نشنونه. تمام بدنش اعصبانیتش رو فریاد میزدن، از حالت صورتش و لرزیدن دست‌هاش کاملا مشخص بود.

موهای رومئو رو بوسید.

"به‌چیزی دست نزن عزیزم باشه؟ بابا اگر اومد بهش بگو زود میام"

"کجا میری؟"

"یکم خرید کنم. مواظب خودت باش"

"باشه مامان!"

رومئو خندید و زین چشم‌غره رفت. از اتاق خارج شد و خیلی سریع خودش و به ماشین لیام رسوند، روشنش کرد و از پارکینگ رد شد.

جلوی خونه‌ای که احتمال میداد اونجاست نگه داشت، از ماشین پیاده شد که بالافاصله گوشیش شروع به زنگ زدن کرد، با دیدن اسم کسی که روی صفحه بود چشم‌هاش رو روی هم فشار داد. اسلاید سبز رو لمس کرد.

"جانم لیام"

"زین.. کجا رفتی؟"

"اومدم یکم خرید. چیزی شده؟"

"نه.. فقط مراقب خودت باش، نگران شدم"

"نگران نباش عزیزم، زود میام خونه"

از هم خداحافظی کردن و زین جلوتر رفت و دقیقا روبه‌روی در ایستاد، زنگ دره رو به صدا درآورد و منتظر بود تا در باز بشه. امیدوار بود این وقت شب پاپاراتزی‌ای بیدار نباشه، پس کلاه‌کپش رو بیشتر جلو کشید تا بتونه هویتش رو مخفی کنه، البته که تتوهاش گویای همه‌چیز بود.

بعد از چند ثانیه در باز شد؛ زین خودش رو سریع توی خونه انداخت. از پله ها بالا رفت و شریل رو دید که با لباس‌خوابِ آبیش و موهای کامل بالا بسته توی چهارچوب ایستاده.

"سلام."

"باید حرف بزنیم"

"باشه. بیا تو.."

در رو بیشتر باز کرد و زین آروم وارد خونه شد. زیاد به جزئیات دقت نکرد پس فقط روی مبل نشست و دست‌هاش رو روی پاهاش گذاشت.

"چیزی می‌خوری برات بیارم؟"

"نه ممنون. بشین"

شریل با کنجکاوی روی مبل متقابلش نشست‌.

"انگار موضوعه خیلی مهمیه.. میشنوم"

زین نفس عمیقی کشید و بعد از نگاه کوتاهی به زمین؛ به شریل چشم دوخت.

Love Or Fame?! - Z.MWhere stories live. Discover now