Bathroom

15.5K 1.6K 198
                                    

داخل حموم نشست و با خجالت به تهیونگ که داشت دوش میگرفت خیره شد.
به دیکش که کمی پیش توی دهنش بود نگاه کرد و به زمین خیره شد

_نمیخوای خودت رو بشوری؟ نکنه میخوای من بیام بشورمت؟
تهیونگ همون طور که به سمت وان میومد گفت.
کوک همچنان خیره به آب داخل وان بود که تهیونگ شامپو رو به سمتش پرت کرد
کوک شامپو رو گرفت و مشغول شستن موهاش شد.
که با نشستن تهیونگ داخل وان دقیقا روبروش شامپو همون طوری در حال ریختن داخل آب حموم توی دستش موند.
تهیونگ بدن فوق العاده ای داشت اما باید عضله های سفید کوک رو هم در نظر بگیریم.
که کوک شروع به صحبت کرد:

_میشه یه سوال ازت ... بپرسم؟

تهیونگ همون طور که با خودش مشغول بود سرش رو با تعجب بلند کرد و گفت:
_میشنوم.
کوک نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_من تا کی باید .. اینطوری بمونم؟ خب میدونی راستش... من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. قراره بمیرم؟ یا زندگی کنم. میتونم دنبال خواسته هام و دانشگاه برم؟ یا... یا فقط یه برده و زندانی میمونم؟

تهیونگ یه ابروشو ادامه داد و با حالت گارد گرفته ای گفت:

_میبینم خوب زبونت باز شده!
خب راستش نمیدونم شاید مردی یا زندگی کردی.
همش بستگی به خودت داره من نمیتونم در مورد اخلاق و روحیه هام نظر بدم پس همه ی تلاشت رو بکن اگه میخوای زندگی کنی اگه هم نخواستی میتونم بکشمت.

با این حرف کوک لرزی کرد و نگاهشو از تهیونگ گرفت و مشغول شستن موهاش شد.
و تهیونگ هم با نگاه هاش از بدن کوک لذت میبرد، با اینکه قبل ورود کوک دوش گرفته بود اما کنار کوک تو وان نشسته بود و خودش رو میشست .
تهیونگ دنبال یه بهانه واسه امتحان کردن لذت کوک بود پس گفت:

_هی کوچولو! بیا پشت گردنم رو کیسه بکش .

کوک نگاه عجیبی به تهیونگ کرد و از جاش پا شد .
با دو زانو پاشدن کوک تو وان و دیده شدن دیکش تهیونگ پوزخندی زد.
کوک توی همون حالت نزدیک تر رفت و تهیونگ زانو هاشو باز کرد تا بین پاهاش قرار بگیره .
یک دستشو روی شونش گذاشت و با دست دیگه مشغول شستن گردن و کمرش با لیف شد . سعی میکرد ارتباط چشمی ای با تهیونگ نداشته باشه.
اما وقتی دست تهیونگ رو کمرش قرار گرفت لرزی کرد و تو چشمانش نگاه کرد.
تهیونگ توی همون حالت نگاهشو از چشم های کوک به لب هاش تغییر داد و گفت:

_خب نگفتی میخوای زنده بمونی یا بمیری؟

کوک لیف رو روی زمین انداخت و دست دیگش رو هم روی شونه ی تهیونگ گذاشت و گفت:

_میخوام زنده بمونم .

تهیونگ تک خنده ای کرد و گفت :
_پس؟

کوک فاصله ی لب هاشون رو کمتر کرد و لب زد:

_کاری میکنم که زنده نگه داریم.

تهیونگ همون طور که میخواست جوابش رو بده کوک با شدت حمله ور شد و لب پایینش رو به دهن گرفت و در همون حالت روی تهیونگ افتاد.

Tame me baby boy🔞Where stories live. Discover now